بعضی وقتا هم یجایی از گذشته گیر میکنی که دلت نمیخواد ازش
بعضی وقتا هم یجایی از گذشته گیر میکنی که دلت نمیخواد ازش بیای بیرون و روند زندگیت کند میشه خسته کننده ملال اور دیگه حال بدون اون برات جذابیت نداره "اون" که یه زمان بود شاه بیت غزل زندگیت جای خالیش احساس میشه ولی چیکار باید کرد ؟ نشست دوباره شعر نوشت دوباره شروع کرد به سرودن شعر جدید زندگی دوباره شروع کرد به ساختن خلق کردن موقعیت های جدید . سخته خیلی سخت عادیه که بخوای به مردن فکر کنی یا مثل دیوونه ها رفتار کنی پریشون باشی یا هرچی اره تیکه ای از پازل مهم زندگیت رو گم کردی ... ولی میتونی از نو شروع کنی اون تو رو کامل نکرد و این بلا رو سرت اورد ( یا خودت سر خودت آوردی در هرحال) جای اون پر نمیشه هیچوقت مشکل از تو یا اطرفیانت نیست مشکل از پازله که از پایه غلطه از اول شروع کن و تیکه هات رو کنار هم بزار و یه زندگی نو شروع کن یه شعر جدید یه اغاز دوباره همیشه مقدمه ساز یه اغاز نو . یه پایان قدیمه... . دم همتون گرم که تا الان قوی بودین و ایستادین و به اینجا رسیدین . هیچکس به اندازه شما خوش قلب . انسان . عاقل . زیبااا . تک و تو دل برو نیست . خودتون رو دست کم نگیرید و بزنید به دلش که این قایقو باهم از این طوفان رد کنیم ♡
۲۱.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.