٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت12-
س.ی:چرا یطوری حرف میزنی انگار ازم میخوای حیون بکشم؟!:/
من:اصلاح میکنم یه حیون میخواد آدم بکشه
س.ی:هییی من حیون نیستمم://
من:نه نیمه حیونی!
س.ی:خودت حیونی!
من:نه من نیستم
(میخواست یه چیزی بگه ولی خوشبختانه چیزی به ذهنش نرسید و بیخیال شد)
س.ی:من لقب مهربونترین خوناشامو بین دوستام گرفتم..
حیونم نمیکشم حالا آدم بکشم؟!
من:خب از اول بگو نمیتونی و تمام!:/
س.ی:تو خودت میتونی کسیو بکشی؟!:/
من:خبب راستش نه
س.ی:اصلا واسه چی میخوای بمیری؟!:|
من:چون... خودمم نمیدونم! حس میکنم بسمه دیگه نمیخوام زندگی کنم
قبلا روزام یکی پس از دیگری سختتر میشد الان یکی پس از دیگری سختترتر میشه!
همشم تکراریه
صبح پاشم برم دانشگاه ظهر برم خوابگاه درس بخونم شب برم سرکار نصف شب برگردم بخوابم و دوباره صبح پاشم برم دانشگاه
س.ی:چرا قبلا سخت بوده؟!
من:بخاطر اینکه دخترم
س.ی:چی؟!:|
من:پدر بنده و فامیل گرامیم فقط پسر دوست دارن
فقط مامانم این وسط هیچکدومو دوست نداره جز بچههای خودش:|
س.ی:چقد منطیقین اونا:/
من:اره حالا پیشنهاد دیگهای واسه مردن نداری؟!
س.ی:خودکشی کنی
من:به مامانم قول دادم تحت هیچ شرایطی خودکشی نکنم
س.ی:میخواستی قول ندی
من:اصلا بیخیالش نخواستم بمیرم دردسر داره:/
س.ی:چند تا خواهر برادر داری؟!
من:یه برادر کوچکتر از خود دارم تو چی؟!
س.ی:تک فرزندم
ترم چندم دانشگاهو میخونی؟!
من:ترم آخرم
س.ی:الان یاد حرف خواهرم افتادم..
میگفت بیرون میری واسم یه دوست انسان پیدا کن
من:مگه نگفتی تک فرزندی؟!:/
س.ی:عاا خب اون دخترخالمه ولی آجی صداش میکنم
من:اصلاح میکنم یه حیون میخواد آدم بکشه
س.ی:هییی من حیون نیستمم://
من:نه نیمه حیونی!
س.ی:خودت حیونی!
من:نه من نیستم
(میخواست یه چیزی بگه ولی خوشبختانه چیزی به ذهنش نرسید و بیخیال شد)
س.ی:من لقب مهربونترین خوناشامو بین دوستام گرفتم..
حیونم نمیکشم حالا آدم بکشم؟!
من:خب از اول بگو نمیتونی و تمام!:/
س.ی:تو خودت میتونی کسیو بکشی؟!:/
من:خبب راستش نه
س.ی:اصلا واسه چی میخوای بمیری؟!:|
من:چون... خودمم نمیدونم! حس میکنم بسمه دیگه نمیخوام زندگی کنم
قبلا روزام یکی پس از دیگری سختتر میشد الان یکی پس از دیگری سختترتر میشه!
همشم تکراریه
صبح پاشم برم دانشگاه ظهر برم خوابگاه درس بخونم شب برم سرکار نصف شب برگردم بخوابم و دوباره صبح پاشم برم دانشگاه
س.ی:چرا قبلا سخت بوده؟!
من:بخاطر اینکه دخترم
س.ی:چی؟!:|
من:پدر بنده و فامیل گرامیم فقط پسر دوست دارن
فقط مامانم این وسط هیچکدومو دوست نداره جز بچههای خودش:|
س.ی:چقد منطیقین اونا:/
من:اره حالا پیشنهاد دیگهای واسه مردن نداری؟!
س.ی:خودکشی کنی
من:به مامانم قول دادم تحت هیچ شرایطی خودکشی نکنم
س.ی:میخواستی قول ندی
من:اصلا بیخیالش نخواستم بمیرم دردسر داره:/
س.ی:چند تا خواهر برادر داری؟!
من:یه برادر کوچکتر از خود دارم تو چی؟!
س.ی:تک فرزندم
ترم چندم دانشگاهو میخونی؟!
من:ترم آخرم
س.ی:الان یاد حرف خواهرم افتادم..
میگفت بیرون میری واسم یه دوست انسان پیدا کن
من:مگه نگفتی تک فرزندی؟!:/
س.ی:عاا خب اون دخترخالمه ولی آجی صداش میکنم
۷۸۵
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.