jung kook one shot
(پارت دو)
وقتی در رو باز کردم با دیوار شکسته اتاقم رو به رو شدم که کناره های شکسته ها خون پاشیده شده بود خواستم جیغ بکشم که به سمت دیوار کشیده شدم وازترسم بیهوش شدم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم وسط جنگل ترسناکی هم که گرگ ها کنارم جمع شدم بلند شدم وبا جیغ پا به فرار گذاشتم که پام پیچ رفت وتوی دره ای پرت شدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.وقتی چشممو باز کردم دیدم یه پسر که خیلی جذاب بود ولی بچهگانه رفتار میکرد شوکه شدم وجیغ کشدم
تهیونگ:چته واسه چی داد میزنی خانم کوچولو
جونگکوک:تهیونگ ولش کن بیا اونور اینقدر عصبانیم نکن
با دیدن یه پسر دیگه که جلوی پرده خونی ایستاده بیشتر ترسیدم
هانا:شما دیگه کی هستین
تهیونگ:من ته ته خون اشام ششم پسری جذاب ولی شیطون بامزه البته عاشق کوکی
هانا:خون اشام کمک من مامانمو میخوام اصلا کوکی کیه به درک که کیه کمک اینا میخوان من رو بکشن
با گذاشتن شدن دست پسری روی لبم دیگه نتونستم حرف بزن با دیدن پسره دیگه ای از حال رفتم
وقتی چشمامو باز کردم با هفت تا پسر که بالای سر ایستادن خودمو عقب کشیدم یکیشون که خیلی مهربون به نظر میومد گفت:«نترس من دکترم خودم ازت مواظبت میکنم
جونگ کوک:جین هیونگ ول کن چه لازمه از یه انسان عوضی مواظبت کنی
هانا:هی حرف دهن...
جونگ کوک:خفه ش...
تهیونگ پرید وسط دعوامون
تهیونگ:بست کنین دیگه خانم کوچولو توام انگار از جونت سیر شدی ها تو نمیدونی جونگ کوک چقدر خطرناکه
یونکی:اه من خوابم میاد باید برم بخوابم از خوابم زدم فقط به خاطر یه انسان
جونگکوک:شما چرا حالیتون نیست همین انسانا زندگیه مارو اینجوری کردن
هانا:مگه انسانا چیکار کردن ها چرا لال شدی
جونگکوک:خفه شو(با داد)
که پریدم تو بغل تهیونگ
تهیونگ:هی چته اگه اینطوری رفتارکنی از عشقمون میگذرما جونگکوک شی
جونگکوک:تو یکی خفه شو که به خاطر تو این دختره انسان احمق اوردم اینجا
تهیونگ:این خانم کوچولو که باهامون کاری نداره داره اصلا میبرم به سرزمین خودم
جیمین دیدم که به بدنم زل زده
هانا:هی تو چی رو نگاه میکنی
جیمین :اخ دلم خواست
تهیونگ:جیمین پاشو گم شو برین بزار با دختر کوچولوم تنها باشم
جیمین:باشه بابا مال خودت من عروسک های زیادی دارم
بعد از رفتن جیمین همه رفتن
تهیونگ من رو طرف خودش برگردوند ودستامو گرفت
گفت:«......
امیدوارم دوست داشته باشین خواهش میکنم نظرتونو بگین.
وقتی در رو باز کردم با دیوار شکسته اتاقم رو به رو شدم که کناره های شکسته ها خون پاشیده شده بود خواستم جیغ بکشم که به سمت دیوار کشیده شدم وازترسم بیهوش شدم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم وسط جنگل ترسناکی هم که گرگ ها کنارم جمع شدم بلند شدم وبا جیغ پا به فرار گذاشتم که پام پیچ رفت وتوی دره ای پرت شدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.وقتی چشممو باز کردم دیدم یه پسر که خیلی جذاب بود ولی بچهگانه رفتار میکرد شوکه شدم وجیغ کشدم
تهیونگ:چته واسه چی داد میزنی خانم کوچولو
جونگکوک:تهیونگ ولش کن بیا اونور اینقدر عصبانیم نکن
با دیدن یه پسر دیگه که جلوی پرده خونی ایستاده بیشتر ترسیدم
هانا:شما دیگه کی هستین
تهیونگ:من ته ته خون اشام ششم پسری جذاب ولی شیطون بامزه البته عاشق کوکی
هانا:خون اشام کمک من مامانمو میخوام اصلا کوکی کیه به درک که کیه کمک اینا میخوان من رو بکشن
با گذاشتن شدن دست پسری روی لبم دیگه نتونستم حرف بزن با دیدن پسره دیگه ای از حال رفتم
وقتی چشمامو باز کردم با هفت تا پسر که بالای سر ایستادن خودمو عقب کشیدم یکیشون که خیلی مهربون به نظر میومد گفت:«نترس من دکترم خودم ازت مواظبت میکنم
جونگ کوک:جین هیونگ ول کن چه لازمه از یه انسان عوضی مواظبت کنی
هانا:هی حرف دهن...
جونگ کوک:خفه ش...
تهیونگ پرید وسط دعوامون
تهیونگ:بست کنین دیگه خانم کوچولو توام انگار از جونت سیر شدی ها تو نمیدونی جونگ کوک چقدر خطرناکه
یونکی:اه من خوابم میاد باید برم بخوابم از خوابم زدم فقط به خاطر یه انسان
جونگکوک:شما چرا حالیتون نیست همین انسانا زندگیه مارو اینجوری کردن
هانا:مگه انسانا چیکار کردن ها چرا لال شدی
جونگکوک:خفه شو(با داد)
که پریدم تو بغل تهیونگ
تهیونگ:هی چته اگه اینطوری رفتارکنی از عشقمون میگذرما جونگکوک شی
جونگکوک:تو یکی خفه شو که به خاطر تو این دختره انسان احمق اوردم اینجا
تهیونگ:این خانم کوچولو که باهامون کاری نداره داره اصلا میبرم به سرزمین خودم
جیمین دیدم که به بدنم زل زده
هانا:هی تو چی رو نگاه میکنی
جیمین :اخ دلم خواست
تهیونگ:جیمین پاشو گم شو برین بزار با دختر کوچولوم تنها باشم
جیمین:باشه بابا مال خودت من عروسک های زیادی دارم
بعد از رفتن جیمین همه رفتن
تهیونگ من رو طرف خودش برگردوند ودستامو گرفت
گفت:«......
امیدوارم دوست داشته باشین خواهش میکنم نظرتونو بگین.
۵۵.۹k
۲۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.