half brother part : 24
_ واقعا ؟ الان میخوای چیکارم کنی نکنه میخوای ازم متنفر بشی خب تنها کاری که با من نکردی اینه منم باهاش مشکلی ندارم میتونی شروع کنی و ازم متنفر بشی
= نه من نمیخوام از تو متنفر بشم
_ درسته تو نمیخوای از من متنفر بشی چون همین الانشم هستی ولی آرزو میکردم کاش یک بار برای همیشه از من لعنتی متنفر میشدی و منو به حال خودم میزاشتی
= تو یه عوضی بازنده ای جونگکوک
_ یه چیزی بگو که قبلا نگفته باشی
= بسیار خوب پس من برات یه خبر دارم دیگه خبری از پول نیست و من دیگه هیچ پولی برای درس و دانشگاهت به تو نمیدم امشب این تصمیمو گرفتم پولی رو که به تو میدادم من بعد همه را به گرتا میبخشم
چی ؟ نه !
" جونگسو " ادامه داد : = من نمیخوام پول هایی رو که سخت بدست میارم برای یک نویسنده ی منحرف خرج کنم اما اگر روزی احتیاج به یک شغل واقعی داشتی میتونی بیای به من بگی به هر حال من از این بعد به تو حتی یک سنت هم نمیدم
_ تو هیچوقت نمیخواستی خرج درس و دانشگاه منو بدی به هر حال پس این چیز جدیدی نیست و خودت هم خوب میدونی
= چرا میخواستم اما برای کسی که حرف شنو باشه و دست از پاخطا نکنه نه تو که از همون روز اولی که به دنیا اومدی من رو ناامید کردی
_ از همون اول همینطور بود مگه نه
از همون روز اولی که به دنیا اومدم انتخاب تو نبودم و تو منو نمیخواستی غیر از اینه ؟ من هیچ وقت هیچ شانسی نداشتم از آنجا که مامی هرگز به خواسته ی تو تن نداد و من رو از بین نبرد این جریان برات سخت تموم شد
= این به دروغ بزرگیه حتما اون مادرت بهت اینارو گفته
_ لازم به گفتنش نبود حتی اگر اون بهم نمیگفت خودم به وضوح میفهمیدم برای همین به آرومی تمام زندگیم رو به گند کشیدی تا جبران مافات کنی ؟
قلبم شکست
= واقعا ؟! پس چرا تا الان نمردی جونگکوک
با وحشت نفسم را حبس کردم دیگر نمیتونستم عقب بایستم و به این چرندیان گوش بدم به درون اتاق دویدم جونگکوک دست به سر و خمیده که گوشه ی تختش نشسته بود وحشت کردم بوی الکل زننده همه جای اتاق رو گرفته بود. پشتش با نفس های عمیق داشت بالا می رفت و با نفس های سنگین که از دهانش خارج می شد.
- جونگسو....تمومش کن ! خواهش میکنم بس کنید !
ناپدری ام آن جا ایستاد و با چشمانی خالی از احساس به من نگاه کرد در آن لحظه مردی که جلوی من ایستاده بود می تونست برای من یک غریبه تمام عیار باشد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
= نه من نمیخوام از تو متنفر بشم
_ درسته تو نمیخوای از من متنفر بشی چون همین الانشم هستی ولی آرزو میکردم کاش یک بار برای همیشه از من لعنتی متنفر میشدی و منو به حال خودم میزاشتی
= تو یه عوضی بازنده ای جونگکوک
_ یه چیزی بگو که قبلا نگفته باشی
= بسیار خوب پس من برات یه خبر دارم دیگه خبری از پول نیست و من دیگه هیچ پولی برای درس و دانشگاهت به تو نمیدم امشب این تصمیمو گرفتم پولی رو که به تو میدادم من بعد همه را به گرتا میبخشم
چی ؟ نه !
" جونگسو " ادامه داد : = من نمیخوام پول هایی رو که سخت بدست میارم برای یک نویسنده ی منحرف خرج کنم اما اگر روزی احتیاج به یک شغل واقعی داشتی میتونی بیای به من بگی به هر حال من از این بعد به تو حتی یک سنت هم نمیدم
_ تو هیچوقت نمیخواستی خرج درس و دانشگاه منو بدی به هر حال پس این چیز جدیدی نیست و خودت هم خوب میدونی
= چرا میخواستم اما برای کسی که حرف شنو باشه و دست از پاخطا نکنه نه تو که از همون روز اولی که به دنیا اومدی من رو ناامید کردی
_ از همون اول همینطور بود مگه نه
از همون روز اولی که به دنیا اومدم انتخاب تو نبودم و تو منو نمیخواستی غیر از اینه ؟ من هیچ وقت هیچ شانسی نداشتم از آنجا که مامی هرگز به خواسته ی تو تن نداد و من رو از بین نبرد این جریان برات سخت تموم شد
= این به دروغ بزرگیه حتما اون مادرت بهت اینارو گفته
_ لازم به گفتنش نبود حتی اگر اون بهم نمیگفت خودم به وضوح میفهمیدم برای همین به آرومی تمام زندگیم رو به گند کشیدی تا جبران مافات کنی ؟
قلبم شکست
= واقعا ؟! پس چرا تا الان نمردی جونگکوک
با وحشت نفسم را حبس کردم دیگر نمیتونستم عقب بایستم و به این چرندیان گوش بدم به درون اتاق دویدم جونگکوک دست به سر و خمیده که گوشه ی تختش نشسته بود وحشت کردم بوی الکل زننده همه جای اتاق رو گرفته بود. پشتش با نفس های عمیق داشت بالا می رفت و با نفس های سنگین که از دهانش خارج می شد.
- جونگسو....تمومش کن ! خواهش میکنم بس کنید !
ناپدری ام آن جا ایستاد و با چشمانی خالی از احساس به من نگاه کرد در آن لحظه مردی که جلوی من ایستاده بود می تونست برای من یک غریبه تمام عیار باشد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۱.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.