پارت 50
#پارت_50
(امتحان ریاضی دارمااااا ولی پارت گذاشتم😐 خوندم خو!بچه زرنگم خیر سرم😛 😛 😂 )
چی میگفتم؟میگفتم سلام من زمینی ام نامزد شما سیلورناییه؟واقعا چی داشتم که بگم؟
_آیدا حرف میزنی یا نه؟
کیان هم سرش بین منو امیر در گردش بود و چیزی نمیگفت.با تته پته گفتم
_خب...من...چیزه..حوصلم سررفته بود...اینه که...اومدم پارک
پوزخندی زد که از صدتا فحش بددتر بود و معنیش این میشد که خرخودتی
_خیل خب...مزاحم نمیشم..
و نگاه بدی به کیان انداخت و چند قدم دورنشده بود که...
_امیر ساعتت تو کیفم جا مون...
آیدا بود که سرسری شالی انداخته بود و امیرو صدا میزد.منو دید؟دید...
امیر خشک شده بود به معنای واقعی!!برگشتو منو با چشمای گرد شده نگاه کرد و دوباره به آیدا..چند بار سرش بین منو آیدا چرخید.
کیان زیر لب گفت
_گاوت هف هش قلو زایید
و از طرفی من...محو آیدا بودم.اون محو من...اروم از جام بلند شدم.کوچکترین تفاوتی بین ما نبود.اروم جلو اومدم..اروم جلو اومد.رسیدیم چند قدمی هم.ایستادیم دقیقا رو بروی امیر...فاصله رو کم کردیم.هردو انگار توی آینه نگاه میکردیم.یه اینه ای شفاف.چشماش روی صورتم چرخید
_تو...
امیر زیر لب گفت
_آیدا
هر دو سرمونو به طرفش برگردوندیم که گفت
_.چطوری اخه...مگه...چه خبرع اینجا..
کیان از جاش پاشد و تو گلو خندید.چرا میخندید؟
_داداش سکته نکن یکی ازین دوتا عیال شماس.
وقتی چهره خنده دار امیرو دید قهقه ای زد و گفت
_جان من قیافشو
طاقت نیاوردم و گفتم
_قیافه جنابالی هم کم خنده دار نبود
یهو چیزی افتاد.آیدا غش کرد!!!!
(امتحان ریاضی دارمااااا ولی پارت گذاشتم😐 خوندم خو!بچه زرنگم خیر سرم😛 😛 😂 )
چی میگفتم؟میگفتم سلام من زمینی ام نامزد شما سیلورناییه؟واقعا چی داشتم که بگم؟
_آیدا حرف میزنی یا نه؟
کیان هم سرش بین منو امیر در گردش بود و چیزی نمیگفت.با تته پته گفتم
_خب...من...چیزه..حوصلم سررفته بود...اینه که...اومدم پارک
پوزخندی زد که از صدتا فحش بددتر بود و معنیش این میشد که خرخودتی
_خیل خب...مزاحم نمیشم..
و نگاه بدی به کیان انداخت و چند قدم دورنشده بود که...
_امیر ساعتت تو کیفم جا مون...
آیدا بود که سرسری شالی انداخته بود و امیرو صدا میزد.منو دید؟دید...
امیر خشک شده بود به معنای واقعی!!برگشتو منو با چشمای گرد شده نگاه کرد و دوباره به آیدا..چند بار سرش بین منو آیدا چرخید.
کیان زیر لب گفت
_گاوت هف هش قلو زایید
و از طرفی من...محو آیدا بودم.اون محو من...اروم از جام بلند شدم.کوچکترین تفاوتی بین ما نبود.اروم جلو اومدم..اروم جلو اومد.رسیدیم چند قدمی هم.ایستادیم دقیقا رو بروی امیر...فاصله رو کم کردیم.هردو انگار توی آینه نگاه میکردیم.یه اینه ای شفاف.چشماش روی صورتم چرخید
_تو...
امیر زیر لب گفت
_آیدا
هر دو سرمونو به طرفش برگردوندیم که گفت
_.چطوری اخه...مگه...چه خبرع اینجا..
کیان از جاش پاشد و تو گلو خندید.چرا میخندید؟
_داداش سکته نکن یکی ازین دوتا عیال شماس.
وقتی چهره خنده دار امیرو دید قهقه ای زد و گفت
_جان من قیافشو
طاقت نیاوردم و گفتم
_قیافه جنابالی هم کم خنده دار نبود
یهو چیزی افتاد.آیدا غش کرد!!!!
۲.۲k
۱۸ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.