چیزی بود که بالاخره اتفاق می افتاد...

چیزی بود که بالاخره اتفاق می افتاد...
اما وقتی واسه من اتفاق افتاد ک وقتش نبود!!
با آدمی واسه من اتفاق افتاد ک آدمش نبود!!
و طوری واسه من اتفاق افتاد که درست نبود!!
الان گذشته...
کینه ای هسم درست
مغرورم درست
بی احساس و مضخرف هم هسم درست
اما همه چیزمو برد
از همه چیز عقبم انداخت
توی زمانی که باید تک تک لحظاتشو تلاش میکردم بیخیالتر از چیزی ک شدم که بودم
اولین احساسم بود
کسی بود که داشتم آماده میشدم که همه چیزمو بخاطرش عوض کنم
کسی بود که خودمو آماده کرده بودم که دوسش داشته باشمو باهاش بی احساس برخورد نکنم
کسی بود ک میخاسم داشته باشمش
و داشته باشتم....
الان گذشته...
تنها جمله ای که با فکر کردن بهش به ذهنم میاد...
گذشته گذشته گذشته
منم شدم مغرور تر و عصبی تر از قبل
چرا؟؟
چون گذشته
همه آرزو ها و تلاش ها و سادگی ها و خوش بینیم ها
همش گذشته
کلی از حساس ترین لحظات عمرم هم گذشته
اما بقیش نباید اینطوری بگذره
نمیخام بعدا هم وقتی بهش فکر میکنم فقط زشتی و ناراحتی یادم بیاد
میخام فرصتی هم داشته باشم واسه فکر کردن به اینکه....
چه قدر بزرگ شدم...!
چه قدر عوض شدم...