امروز تو پارک قرار گذاشتیم...
امروز تو پارک قرار گذاشتیم...
براش توضیح دادم, ساکت نشسته بود و سرشو انداخت ه بود پایین و خیلی ریز لبخند داشت...
براش توضیح دادم که دوسش دارم...
گفت: حرفاتونو زدین؟
گفتم: آره
گفت که تنها کاری که میتونه برام بکنه اینه که همه این حرفارو همینجا پشت همین صندلی خاک کنه...
یه سری چیزای دیگه هم گفت ولی نفهمیدم... سرم گیج میرفت...
دنیا رو سرم خراب شد.
بعد از دوساعت پرسه زدن تو خیابونا به خودم اومدم و دیدم اون سر شهرم.
تاکسی گرفتم برگشتم محل کار. دیدم همه دارن بستنی میخورن, این بستنی شیرینی گوشی موبایل جدیدی بود که اون برای همه همکارا گرفته بود.
بستنیم آب شد ,نتونستم بخورم, خیلی تلخ بود برام. دیگه مزه شیرینی برام معنی نداره....
😔
براش توضیح دادم, ساکت نشسته بود و سرشو انداخت ه بود پایین و خیلی ریز لبخند داشت...
براش توضیح دادم که دوسش دارم...
گفت: حرفاتونو زدین؟
گفتم: آره
گفت که تنها کاری که میتونه برام بکنه اینه که همه این حرفارو همینجا پشت همین صندلی خاک کنه...
یه سری چیزای دیگه هم گفت ولی نفهمیدم... سرم گیج میرفت...
دنیا رو سرم خراب شد.
بعد از دوساعت پرسه زدن تو خیابونا به خودم اومدم و دیدم اون سر شهرم.
تاکسی گرفتم برگشتم محل کار. دیدم همه دارن بستنی میخورن, این بستنی شیرینی گوشی موبایل جدیدی بود که اون برای همه همکارا گرفته بود.
بستنیم آب شد ,نتونستم بخورم, خیلی تلخ بود برام. دیگه مزه شیرینی برام معنی نداره....
😔
۲.۵k
۱۳ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.