اولین بار تو خط واحد دیدمش...
اولین بار تو خط واحد دیدمش...
نمیدونم چرا هی نگاهم سمتش کشیده میشد
جوری با غرور و ابهت به بیرون خیره شده و اخم کرده بود که دلم ضعف کرد براش...
کم کم دیگه برام شد عادت
هر روز
همون ساعت
خودمو میرسوندم به خط واحد و میدیدمش
هر دفعه که نگاهم میکرد ته دلم خالی میشد
کی؟؟
چجوری؟؟
اصلا چیشد که بهش دل بستم؟؟؟
به اون مرد اخمویی که به شدت محتاج نگاهش بودم ولی وقتی نگاهم میکردی سرمو می انداختم پایین..
خدا انگار فهمید چقد دلم گیره که زمین و آسمونو بهم دوخت و خودمم نمیدونم چجوری ولی آشنا شدیم باهم :)
بار اولی که باهاش قرار داشتم به خودم قول دادم که اووونقدری نگاهش کنم تا سیر شم، ولی دریغ از لحظه ای احساس سیری کردن..
هر دفعه ک سرش پایین بود خیره میشدم بهش...
چ مرد جذابی:)
با خودم گفتم خجالتو بزار کنار.شاید اخرین باره که میبینیش، دل و زدم به دریا و بهش گفتم خیلی دوست دارم به موهات دست بزنم،میشه؟؟
چند لحظه بعد دستم که رو موهاش فرود اومد تو دلم گفتم از من خوشبخت تر تو دنیا هست؟؟
دو ساعتی که پیشش بودم خودمو رو ابرا حس میکردم..
داشتیم میرفتیم یکم مکث کرد و بعد گفت نزاشتی دستاتو بگیرم:))))
چقد چشماش مظلوم و تخس بود..
سرمو انداختم پایین و آروم انگشتامو بردم بین انگشتاش..
خیلی از اولین قرارمون گذشته ولی هنوزم با یادش لبخند میزنم:)
وقتی سرمو میارم بالا و میبینم با همون اخم و جذابیت داره شوفاژ خونمونو درست میکنه و هی تاکید میکنه شوفاژ غلط میکنه درست نشه، خانومم تو پاییز و زمستون سردش میشه:))))
با لبخند سرمو میارم پایین و آخرین خطو مینویسم:
<<خوشبختی به پول و ماشین و خونه نیست،به دله،عاشق که باشی زندگی با چیزای ساده و و عشقت میشه خوشبختی محض
#میترا_بیات
اگهـ خوندین نظربدینـ
اگرمـ نمیخونین بگید دیگ نذارمـ😊
نمیدونم چرا هی نگاهم سمتش کشیده میشد
جوری با غرور و ابهت به بیرون خیره شده و اخم کرده بود که دلم ضعف کرد براش...
کم کم دیگه برام شد عادت
هر روز
همون ساعت
خودمو میرسوندم به خط واحد و میدیدمش
هر دفعه که نگاهم میکرد ته دلم خالی میشد
کی؟؟
چجوری؟؟
اصلا چیشد که بهش دل بستم؟؟؟
به اون مرد اخمویی که به شدت محتاج نگاهش بودم ولی وقتی نگاهم میکردی سرمو می انداختم پایین..
خدا انگار فهمید چقد دلم گیره که زمین و آسمونو بهم دوخت و خودمم نمیدونم چجوری ولی آشنا شدیم باهم :)
بار اولی که باهاش قرار داشتم به خودم قول دادم که اووونقدری نگاهش کنم تا سیر شم، ولی دریغ از لحظه ای احساس سیری کردن..
هر دفعه ک سرش پایین بود خیره میشدم بهش...
چ مرد جذابی:)
با خودم گفتم خجالتو بزار کنار.شاید اخرین باره که میبینیش، دل و زدم به دریا و بهش گفتم خیلی دوست دارم به موهات دست بزنم،میشه؟؟
چند لحظه بعد دستم که رو موهاش فرود اومد تو دلم گفتم از من خوشبخت تر تو دنیا هست؟؟
دو ساعتی که پیشش بودم خودمو رو ابرا حس میکردم..
داشتیم میرفتیم یکم مکث کرد و بعد گفت نزاشتی دستاتو بگیرم:))))
چقد چشماش مظلوم و تخس بود..
سرمو انداختم پایین و آروم انگشتامو بردم بین انگشتاش..
خیلی از اولین قرارمون گذشته ولی هنوزم با یادش لبخند میزنم:)
وقتی سرمو میارم بالا و میبینم با همون اخم و جذابیت داره شوفاژ خونمونو درست میکنه و هی تاکید میکنه شوفاژ غلط میکنه درست نشه، خانومم تو پاییز و زمستون سردش میشه:))))
با لبخند سرمو میارم پایین و آخرین خطو مینویسم:
<<خوشبختی به پول و ماشین و خونه نیست،به دله،عاشق که باشی زندگی با چیزای ساده و و عشقت میشه خوشبختی محض
#میترا_بیات
اگهـ خوندین نظربدینـ
اگرمـ نمیخونین بگید دیگ نذارمـ😊
۵.۰k
۰۶ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.