تو رفتی کربلا روی سرم یکباره ویران شد
تو رفتی کربلا روی سرم یکباره ویران شد
خودم دیدم ز روی تل که جسمت سنگباران شد
بهای کُشتنت گردید سهمِ نیزه داران و
ولی انگشترت دیدم که سهم ساربانان شد
هجوم آورد لشگر سمت گودال و خودم دیدم
عمامه قسمت این و عبایت قسمت آن شد
خودِ تو سوختی در زیر تیغ آفتاب اما
در آتش خیمه هایت سوخت و با خاک یکسان شد
نداری کهنه پیراهن به تن حتی برادر جان
بمیرد خواهرت زینب تنت بدجور عریان شد
بمیرم من برای غربتت ای یوسف زهرا
که تن پوشت عزیزم خار و خاشاک بیابان شد
تنت عریان شد اما هست جای شکر آن باقی
که زیر نیزه و تیرِ شکسته باز پنهان شد
کجا کارم کشیده ، ای علمدار از روی نیزه
ببین شمر ابن ذی الجوشن برای ما رجز خوان شد
علمدارم که بود از گل کسی کمتر نگفت اما
پس از او تازیانه آشنا با جسم طفلان شد
به سمت علقمه رو کردم و گفتم به زیر لب
برادر پرچمت افتاد و سیلی زن ، فراوان شد
خودم دیدم ز روی تل که جسمت سنگباران شد
بهای کُشتنت گردید سهمِ نیزه داران و
ولی انگشترت دیدم که سهم ساربانان شد
هجوم آورد لشگر سمت گودال و خودم دیدم
عمامه قسمت این و عبایت قسمت آن شد
خودِ تو سوختی در زیر تیغ آفتاب اما
در آتش خیمه هایت سوخت و با خاک یکسان شد
نداری کهنه پیراهن به تن حتی برادر جان
بمیرد خواهرت زینب تنت بدجور عریان شد
بمیرم من برای غربتت ای یوسف زهرا
که تن پوشت عزیزم خار و خاشاک بیابان شد
تنت عریان شد اما هست جای شکر آن باقی
که زیر نیزه و تیرِ شکسته باز پنهان شد
کجا کارم کشیده ، ای علمدار از روی نیزه
ببین شمر ابن ذی الجوشن برای ما رجز خوان شد
علمدارم که بود از گل کسی کمتر نگفت اما
پس از او تازیانه آشنا با جسم طفلان شد
به سمت علقمه رو کردم و گفتم به زیر لب
برادر پرچمت افتاد و سیلی زن ، فراوان شد
۱.۴k
۱۵ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.