من صبورم اما ...
من صبورم اما ...
به خدا دست خودم نیست اگر میرنجم !
یا اگر شادیِ زیبایِ تو را ،
به غم غربت چشمان خودم می بندم ...!
من صبورم اما ...
چه قدَر با همهی عاشقی ام محزونم ...!
و به یاد همهی خاطرههای گل سرخ ،
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم ...!
من صبورم اما ...
بی دلیل از قفس کهنهی شب میترسم !
بی دلیل از همهی تیرگی رنگ غروب ،
و چراغی که تو را از شب متروکِ دلم دور کند !
من صبورم اما ... آه ...
این بغض گران صبر چه میداند چیست !
به خدا دست خودم نیست اگر میرنجم !
یا اگر شادیِ زیبایِ تو را ،
به غم غربت چشمان خودم می بندم ...!
من صبورم اما ...
چه قدَر با همهی عاشقی ام محزونم ...!
و به یاد همهی خاطرههای گل سرخ ،
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم ...!
من صبورم اما ...
بی دلیل از قفس کهنهی شب میترسم !
بی دلیل از همهی تیرگی رنگ غروب ،
و چراغی که تو را از شب متروکِ دلم دور کند !
من صبورم اما ... آه ...
این بغض گران صبر چه میداند چیست !
۱.۱k
۰۴ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.