دلم تنگ است و می دانم تو دیگر برنمی گردی
دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردی
بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی
فقط من ماندهام اینجا و این امواجِ توفانی
غروبی رفته.ای و سویِ بندر برنمیگردی
به یادت هرچه بیتابانه بنشینم به رویِ تاب
به زیرِ این درختِ سایهگستر برنمیگردی
دوباره دانه میپاشم حیاطِ خیسِ باران را
اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی
تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من
به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی
نه تنها "گُل محمد" رفته و "مارال" آشوب است
تو هم دیگر به دنیایِ "کلیدر" برنمیگردی
تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند
جلودارِ سیاهی هایِ لشکر برنمیگردی
غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه
خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی
هزاران سالِ دیگر کاش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی
❤ ❤
بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی
فقط من ماندهام اینجا و این امواجِ توفانی
غروبی رفته.ای و سویِ بندر برنمیگردی
به یادت هرچه بیتابانه بنشینم به رویِ تاب
به زیرِ این درختِ سایهگستر برنمیگردی
دوباره دانه میپاشم حیاطِ خیسِ باران را
اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی
تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من
به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی
نه تنها "گُل محمد" رفته و "مارال" آشوب است
تو هم دیگر به دنیایِ "کلیدر" برنمیگردی
تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند
جلودارِ سیاهی هایِ لشکر برنمیگردی
غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه
خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی
هزاران سالِ دیگر کاش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی
❤ ❤
۸۱۲
۰۹ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.