نبض مرا بگیر، نبضم نمی زند
نبض مرا بگیر، نبضم نمیزند
انگار مردهام، انگار رفتهام
در برزخی که تو
آرام خفتهای
با چشمهای باز، خوابیدهای ولی
این بار چشم تو، بیمار و خسته نیست
چشمان باز تو، لبخند میزند
اما سکوت تو، حرفی نمیزند
بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی، نبض مرا بگیر
نبضم نمیزند، انگار مردهام
شاید سکوت تو تنها مقصر است
در این کویر عشق، ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ، پایان زندگی است
حرفی نمیزنی، نبضت نمیزند
انگار مردهای، بیتاب میشوم
فریاد میزنم
وای از سکوت تو.. وای از سکوت تو
سمانه گل محمدی
انگار مردهام، انگار رفتهام
در برزخی که تو
آرام خفتهای
با چشمهای باز، خوابیدهای ولی
این بار چشم تو، بیمار و خسته نیست
چشمان باز تو، لبخند میزند
اما سکوت تو، حرفی نمیزند
بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی، نبض مرا بگیر
نبضم نمیزند، انگار مردهام
شاید سکوت تو تنها مقصر است
در این کویر عشق، ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ، پایان زندگی است
حرفی نمیزنی، نبضت نمیزند
انگار مردهای، بیتاب میشوم
فریاد میزنم
وای از سکوت تو.. وای از سکوت تو
سمانه گل محمدی
۵۰۵
۲۷ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.