غزل چشمانت پنجره ای ست
غزل چشمانت پنجره ای ست
رو به شمعدانی های نازک احساسم
که تکثیر می کند بذر عشق را
در باغچه ی حیاط دلم
آفتاب نگاهت طلوع مهری ست
بر شقایق های منتظر چشمانم
که می پراکند نور امید را
در فضای تاریک وجودم
حریر دستانت بارانی ست
بر خاک تشنه ی تنم
که زمزمه می کند ترانه ی نوازش را
بر زخم شاخه های شکسته ام
عطر نفس هایت نسیم جانفزایی ست
بر برگهای سبز جانم
که به ارمغان می آورد آرامش را
بر خستگیهای بی امان ساقه ام
و گرمای آغوشت رؤیایی ست
بر کران بغضهای تنهایی ام
که می شکفد گل واژه های شعر را
بر غنچه ی بسته ی لبهایم
رو به شمعدانی های نازک احساسم
که تکثیر می کند بذر عشق را
در باغچه ی حیاط دلم
آفتاب نگاهت طلوع مهری ست
بر شقایق های منتظر چشمانم
که می پراکند نور امید را
در فضای تاریک وجودم
حریر دستانت بارانی ست
بر خاک تشنه ی تنم
که زمزمه می کند ترانه ی نوازش را
بر زخم شاخه های شکسته ام
عطر نفس هایت نسیم جانفزایی ست
بر برگهای سبز جانم
که به ارمغان می آورد آرامش را
بر خستگیهای بی امان ساقه ام
و گرمای آغوشت رؤیایی ست
بر کران بغضهای تنهایی ام
که می شکفد گل واژه های شعر را
بر غنچه ی بسته ی لبهایم
۵.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.