پارت ۵8
#پارت_۵8
±آنا مواظب باش
پشت سرمو نگاه کردم ولی دیگه دیر شده بود...داشتم میوفتادم تو استخر...که دیدم خیس نشدم...چشمامو باز کردم...چه عطر آشنایی...سرمو گرفتم بالاتر...ارتین بود...از ارتین بلافاصله جدا شدم...صدای یاشار درومد
+میدونی الان میوفتادی چی میشد؟...بدنت داغه آب استخر سرده خدای نکرده سنگکوب میکردی
بغضم گرفته بود
+خب حواسم نبود...ببخشید..
ارتین نزدیک بود...خیلی اروم گفت
+بیشتر مواظب خودت باش
لحنش پر از غم بود...ارتین چقد مظلوم شده...چرا؟...همه بچه ها رفتیم تو...هرکی رفت اتاق خودش تا بخوابه...تینا که به متکا نرسیده بیهوش شد...ولی من دوباره بیخوابی زده بود به سرم...رفتم سمت ساکم...سیگار و فندکمو ورداشتم و رفتم تو بالکن...سیگارمو روشن کردم...گوشیمو ورداشتم و اهگ جانا رو پلی کردم...زندگی من شده بود این اهنگ...اشک و سیگار و اهنگ شده بودن دنیای من....۳ تا سیگار پشت سرهم کشیدم...اومدم چهارمی رو روشن کنم که یه دود سیگار دیگع رو هوا دیدم...برگشتم دیدم بالکن بغلی ارتین وایساده..داره سیگار میکشه..اهمیتی ندادم ولی سنگینی نگاهشو حس میکردم...اشکامو پاککردم و رفتمتو و سریع خوابیدم...
صبح که بیدار شدم تینا هنوز خواب بود...مثل خرسه این...زودتراز من خوابیده هنوز که هنوزه بدار نشده...یه لکد به پاش زدم
+پاشو...هوی تینا...با توام...پاشو دیگ
+عه به من چیکار داری
+تینا پاشو
+اه اه اه بیا پاشدم
صدای در زدن اومد..
-+انا بیدار شدی
یاشار بوذ
+اره
درو باز کرد یهو تینا جیغ کشید
+نهههه
یاشار سریع درو بست
+انا مگه تنها نیستی
+نه...تینا ه اینجاس
+باشه کارت داشتم..هروقت اومدی پایین بهت میگم
+باشه
یاشار رفت..رفتم یه دوش گرفتم....یه بولیز شلوار مشکی هم پوشید...موهامم بالا بستم..
+انا
+هوم
+یه چیزی یپرسم؟
+جونم
+ولش کن...شب ازت میپرسم
+بپرس خو
+شب
+باشه هرجور راحتی...من رفتم توام بیا
رفتم پایین هه بیدار بودن..به به چه صبحونه ای
+کدوم ادم خوش سلیقه ای میزوچیدع؟
عرفان:یاشار و ارتین.ماشالا هزار ماشالا واس خودشون کدبانویی ان
ارتین از زیر میز یه لگد به پای عرفان زد
+فردا صبح که بیدارت کردم بری نون بگیری اونوقت بهت میگم
+غلط کردم
+دیگه دیر شده
با لبخند داشتم نگاشون میکردم...الما پرسید
+ارتین پس دلیناکو؟
سر قبر من...الما همچین میزنم تو دهنت
+بالاخوابه
+اه چقد میخوابه برو بیدارش کن
ارتین شونه هاشو انداخت بالا....ینی به من چه...اخیش کیف کردم...بعد صبحونه هرکی رفت یه وری
منم گیتارو گوشیمو ورداشتم و رفتم بیرون..دم در بودم،که یاشار صدام کرد...وااای خدایا الان نمیذاره برم
+آنا کجا؟
+دارم میرم لب دریا
+تنهایی؟
+بابا پنج دقیقع هم بیشتر راه نیس
+زود برگردیا
+باشه
قدم زنان تا دریا رفتم...روی شنا نشستم...ساحل خلوت خلوت بود...درسته عید بود...ولی اینجا خلوت بود...
+میبینی دریا...میبینی کار دنیارو...فقط خدا میدونه که چند نفر مثارتین هستن چنتا هم مث من...میدونی قضیه رو..اخه دریا اون ژودتر عاشقم شد...من دیرتر..ولی نمیدونم چرا اینوسط من...
اصلا فکرشم نمیکردم...هنوزمنمیدونم چیکم داشتم...چی براش کم گذاشتم...
اشکام صورتمو خیس کرده بود...
+اصن فک کنم مشکل منم...نباید انقد زود وابسته میشدم...ولی بخدا هنوزم دوسش دارم...خیلی دوسش دارم..میدونی..به سرم زده بیام پیش خودت...خودمو بسپارم بهت..هم خودم راحت میشم هم اطرافیانم...حتما اینکارومیکنم
+تو خیلی غلط میکنی
برگشتم آرتین بود..یعنی همه حرفامو شنیده...سریع اشکامو پاک کرد و دویارع به قیافه خیلی عصبانیه ارتین نگاه کردم...پاشدم وایسادم
+بهتره برید...اینجوری واسه جفتمون بهتره...
+منو دلینا میبینه...تورو گی میخوادببینه!
باتمام عصبانیتش این حرفو زد...سعی میکردم خودمو خونسرد نشون بدم.ولی لرزش بدنم داشت شروع میشد
+هیچکس...ببخشید من باید برم
دستمو گرفت
+حالت خوبه؟
+اره خوبم....میذارید برم...
محکم دستمو گرفته بود...تو چشمای اشکیم خیرع شد..اون یکی دستشو آورد بالا...دستشو کشید رو لبم...همونجایی که زخم شدهبود...سرشو خم کرد که ببوسه...با تمام قدرتم دستمو از دستش بیرون کشیدم...
(نظر😉 )
±آنا مواظب باش
پشت سرمو نگاه کردم ولی دیگه دیر شده بود...داشتم میوفتادم تو استخر...که دیدم خیس نشدم...چشمامو باز کردم...چه عطر آشنایی...سرمو گرفتم بالاتر...ارتین بود...از ارتین بلافاصله جدا شدم...صدای یاشار درومد
+میدونی الان میوفتادی چی میشد؟...بدنت داغه آب استخر سرده خدای نکرده سنگکوب میکردی
بغضم گرفته بود
+خب حواسم نبود...ببخشید..
ارتین نزدیک بود...خیلی اروم گفت
+بیشتر مواظب خودت باش
لحنش پر از غم بود...ارتین چقد مظلوم شده...چرا؟...همه بچه ها رفتیم تو...هرکی رفت اتاق خودش تا بخوابه...تینا که به متکا نرسیده بیهوش شد...ولی من دوباره بیخوابی زده بود به سرم...رفتم سمت ساکم...سیگار و فندکمو ورداشتم و رفتم تو بالکن...سیگارمو روشن کردم...گوشیمو ورداشتم و اهگ جانا رو پلی کردم...زندگی من شده بود این اهنگ...اشک و سیگار و اهنگ شده بودن دنیای من....۳ تا سیگار پشت سرهم کشیدم...اومدم چهارمی رو روشن کنم که یه دود سیگار دیگع رو هوا دیدم...برگشتم دیدم بالکن بغلی ارتین وایساده..داره سیگار میکشه..اهمیتی ندادم ولی سنگینی نگاهشو حس میکردم...اشکامو پاککردم و رفتمتو و سریع خوابیدم...
صبح که بیدار شدم تینا هنوز خواب بود...مثل خرسه این...زودتراز من خوابیده هنوز که هنوزه بدار نشده...یه لکد به پاش زدم
+پاشو...هوی تینا...با توام...پاشو دیگ
+عه به من چیکار داری
+تینا پاشو
+اه اه اه بیا پاشدم
صدای در زدن اومد..
-+انا بیدار شدی
یاشار بوذ
+اره
درو باز کرد یهو تینا جیغ کشید
+نهههه
یاشار سریع درو بست
+انا مگه تنها نیستی
+نه...تینا ه اینجاس
+باشه کارت داشتم..هروقت اومدی پایین بهت میگم
+باشه
یاشار رفت..رفتم یه دوش گرفتم....یه بولیز شلوار مشکی هم پوشید...موهامم بالا بستم..
+انا
+هوم
+یه چیزی یپرسم؟
+جونم
+ولش کن...شب ازت میپرسم
+بپرس خو
+شب
+باشه هرجور راحتی...من رفتم توام بیا
رفتم پایین هه بیدار بودن..به به چه صبحونه ای
+کدوم ادم خوش سلیقه ای میزوچیدع؟
عرفان:یاشار و ارتین.ماشالا هزار ماشالا واس خودشون کدبانویی ان
ارتین از زیر میز یه لگد به پای عرفان زد
+فردا صبح که بیدارت کردم بری نون بگیری اونوقت بهت میگم
+غلط کردم
+دیگه دیر شده
با لبخند داشتم نگاشون میکردم...الما پرسید
+ارتین پس دلیناکو؟
سر قبر من...الما همچین میزنم تو دهنت
+بالاخوابه
+اه چقد میخوابه برو بیدارش کن
ارتین شونه هاشو انداخت بالا....ینی به من چه...اخیش کیف کردم...بعد صبحونه هرکی رفت یه وری
منم گیتارو گوشیمو ورداشتم و رفتم بیرون..دم در بودم،که یاشار صدام کرد...وااای خدایا الان نمیذاره برم
+آنا کجا؟
+دارم میرم لب دریا
+تنهایی؟
+بابا پنج دقیقع هم بیشتر راه نیس
+زود برگردیا
+باشه
قدم زنان تا دریا رفتم...روی شنا نشستم...ساحل خلوت خلوت بود...درسته عید بود...ولی اینجا خلوت بود...
+میبینی دریا...میبینی کار دنیارو...فقط خدا میدونه که چند نفر مثارتین هستن چنتا هم مث من...میدونی قضیه رو..اخه دریا اون ژودتر عاشقم شد...من دیرتر..ولی نمیدونم چرا اینوسط من...
اصلا فکرشم نمیکردم...هنوزمنمیدونم چیکم داشتم...چی براش کم گذاشتم...
اشکام صورتمو خیس کرده بود...
+اصن فک کنم مشکل منم...نباید انقد زود وابسته میشدم...ولی بخدا هنوزم دوسش دارم...خیلی دوسش دارم..میدونی..به سرم زده بیام پیش خودت...خودمو بسپارم بهت..هم خودم راحت میشم هم اطرافیانم...حتما اینکارومیکنم
+تو خیلی غلط میکنی
برگشتم آرتین بود..یعنی همه حرفامو شنیده...سریع اشکامو پاک کرد و دویارع به قیافه خیلی عصبانیه ارتین نگاه کردم...پاشدم وایسادم
+بهتره برید...اینجوری واسه جفتمون بهتره...
+منو دلینا میبینه...تورو گی میخوادببینه!
باتمام عصبانیتش این حرفو زد...سعی میکردم خودمو خونسرد نشون بدم.ولی لرزش بدنم داشت شروع میشد
+هیچکس...ببخشید من باید برم
دستمو گرفت
+حالت خوبه؟
+اره خوبم....میذارید برم...
محکم دستمو گرفته بود...تو چشمای اشکیم خیرع شد..اون یکی دستشو آورد بالا...دستشو کشید رو لبم...همونجایی که زخم شدهبود...سرشو خم کرد که ببوسه...با تمام قدرتم دستمو از دستش بیرون کشیدم...
(نظر😉 )
۱۱.۷k
۰۹ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.