پارت 10 رمان عشق ابدی **هنگ کرده بودم یه حال عجیبی داشتم.
پارت 10 رمان عشق ابدی **هنگ کرده بودم یه حال عجیبی داشتم.10 دقیقه توی رختکن نشستم تا حالم بیاد سرجاش .بعدش بلند شدم و رفتم بیرون و با همه خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم.هنوز خیلی از سالن دور نشده بودم که دونفر داشتن جلوتر از ماشین من پیاده میرفتن .جلوی پاشون ترمز کردم ._تشریف بیارین برسونمتون اقایون._برو خانوم مزاحم نشو لطفا._بابا مزاحم نیستم به خدا ناز نکنین سوار شین.یهو دوتاییشون برگشتن ._عه لیلی تویی؟دمت گرم من اصلا حوصله ی پیاده روی نداشتم این میلاد هی گیرداده بود پیاده بریم._عه عه عجب ادمی هستی تو فرهاد .من که گفتم اگر خسته میشی نیا خودت اومدی خب.خندم گرفته بود بالاخره گفتم_سوارشین دیگه .فرهاد جلو نشست و میلاد عقب.فرهاد دستشو برد سمت ضبط و روشن کرد.اهنگ دیوونه شو از تی ام بکس بود .فرهاد ذوق زده شد و گفت _اوو ایول بریم برای خوندن با موزیک و صداشو بلند کرد میلاد سرشو تکون داد و خندید.فرهاد بلند بلند با اهنگ میخوند.میلاد گفت _ای بابا فرهاد کم کن صداشو یه ذره داداشم.فرهاد گوش نداد.میلاد خودش خم شد و کم کرد._عهههههه چرا اینجوری میکنی تازه رفته بودم تو حس لووس.اصن قهرم .من و میلاد بهش میخندیدم._حالا قهرنکن من دلم میگیره.بمب انرژی ؟فرهاد جون؟برگشت طرف من _با تو اشتی ولی با میلاد هرگز.بالاخره رسیدیم خونه ی میلاد ._دستت درد نکنه لیلی بیاین بریم یه چایی بخوریم رویا هم تنهاست.به ساعت نگاه کردم و گفتم _نه دیگه باشه برای یه وقته دیگه میلاد مرسیی._باشه بازم ممنون خداحافظ. بعدشم رو کرد به فرهاد و گفت درسته قهری ولی خداحافظ.براش دست تکون دادم و راه افتادم.فرهاد دوباره صدای ضبط رو بلند کرد و تا دم در خونه ی خودش با هم خوندیم ._لیلی خیلی زحمت کشیدی مرسیی.خداحافظ رفیق جون._کاری نکردم که خداحافظ.حرکت کردم به سمت خونه.ماشین رو پارک کردم توی پارکینگ و رفتم توی خونه._سلام عزیزای دلممم._سلام دخترم خسته نباشی._مرسیی مامانی .رفتم توی اتاق و لباسام رو عوض کردم.یهو یاد سعید افتادم و لبخند زدم.رفتم پایین و بعد از خوردن ناهار در کنار خانواده خودمو انداختم روی تختم و نفهمیدم چی شد که خوابم برد.&&&اینم از پارت 10 عشقا.ببخشید دیر شد کنفرانس زبان داشتم و درگیر بودم.کامنت فراموش نشه.مرسیییی
۴.۰k
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.