من خودم تو زندگیم ماتم برد
من خودم تو زندگیم ماتم برد
هر شب دم صبح خوابم برد
آره عاشق شدم اما شکستم
بعد از اون دیگه به هیچ کس دل نبستم
میخوای بشنوی منو؟
بزار بگم برات
یه روز یکی اومد گفت دلم برات
بدجور میلرزه
میترسم بهت بگم دلت هر روز بترسه
گفتم ترس؟
مگه عشق ترس داره!
گفت اولش نه
اولش همه چی رنگی پنگی
دوتایی میریم شمال
لب آتیش با ذغال
میگیم،میخندیم،میرقصیم
از اینکه یه روز جدا شیم میترسیم
ولی دو روز که بگذره برف میشیم،سرد میشیم،یخ میزنیم.
میری دیگه نمیمونم پات
اون موقع یکی میاد جات!
به همین سادگی تموم میشیم
ولی این وسط یکیمون حروم میشیم
میدونی عشق درد داره
فقط نیاز به یه مرد داره
که تا تهش بره!
امّا من ساده بودم
دیر بود دلمو داده بودم
گفتم نترس!
من هستم تا تهش
گفت ته نداره قصه ی ما
آخر یکیمون میره اون یکی میمونه با خاطره هاش
گفتم وایسا یواش!
دودل بودم
میترسیدم بهش بگم دوست دارم
میترسیدم بهم بگه دو سه تا دارم
هیس!سکوت کردم
ولی بدجور سقوط کردم
بلند شدم وایسادم جلوش
گفتم میخوامت
گفت ببین این کارت
درست نیست
برو پیِ زندگیت
گفتم زندگیم اینجاست
درست همین جا روبروم
یه بغض حلقه زد دور گلوم
دستاشو اورد طرفم
بند اومد نفسم
گفت خودت خواستی
بی رو درواسی
بهت بگم
دوسِت ندارم
آرووم زدم به دل خیابون
بارون شدم باریدم
اون شب تا صبح نخوابیدم
راست میگفت قصمون ته نداشت
اما من به جاش ته کشیدم
مثل سیگار سوختم
اما خوشحال بودم که برای داشتنش زمین و زمانو بهم دوختم!
آرووم گفت ترسیدی؟!
گفتم آره ترسیدم
ولی به جایی رسیدم
که میگم!
عشق فقط تصورش قشنگه!
وگرنه در واقیعت مثل فشنگه
اگه بزنه نابودت میکنه
تا ابد داغونت میکنه!
لبخند زد
رسما زد
دلمو برد
امّا رفت
رو کردم بهش
گفتم خدا به همرات
قول میدم هیچ وقت هیچ کس نیاد جات!
هر شب دم صبح خوابم برد
آره عاشق شدم اما شکستم
بعد از اون دیگه به هیچ کس دل نبستم
میخوای بشنوی منو؟
بزار بگم برات
یه روز یکی اومد گفت دلم برات
بدجور میلرزه
میترسم بهت بگم دلت هر روز بترسه
گفتم ترس؟
مگه عشق ترس داره!
گفت اولش نه
اولش همه چی رنگی پنگی
دوتایی میریم شمال
لب آتیش با ذغال
میگیم،میخندیم،میرقصیم
از اینکه یه روز جدا شیم میترسیم
ولی دو روز که بگذره برف میشیم،سرد میشیم،یخ میزنیم.
میری دیگه نمیمونم پات
اون موقع یکی میاد جات!
به همین سادگی تموم میشیم
ولی این وسط یکیمون حروم میشیم
میدونی عشق درد داره
فقط نیاز به یه مرد داره
که تا تهش بره!
امّا من ساده بودم
دیر بود دلمو داده بودم
گفتم نترس!
من هستم تا تهش
گفت ته نداره قصه ی ما
آخر یکیمون میره اون یکی میمونه با خاطره هاش
گفتم وایسا یواش!
دودل بودم
میترسیدم بهش بگم دوست دارم
میترسیدم بهم بگه دو سه تا دارم
هیس!سکوت کردم
ولی بدجور سقوط کردم
بلند شدم وایسادم جلوش
گفتم میخوامت
گفت ببین این کارت
درست نیست
برو پیِ زندگیت
گفتم زندگیم اینجاست
درست همین جا روبروم
یه بغض حلقه زد دور گلوم
دستاشو اورد طرفم
بند اومد نفسم
گفت خودت خواستی
بی رو درواسی
بهت بگم
دوسِت ندارم
آرووم زدم به دل خیابون
بارون شدم باریدم
اون شب تا صبح نخوابیدم
راست میگفت قصمون ته نداشت
اما من به جاش ته کشیدم
مثل سیگار سوختم
اما خوشحال بودم که برای داشتنش زمین و زمانو بهم دوختم!
آرووم گفت ترسیدی؟!
گفتم آره ترسیدم
ولی به جایی رسیدم
که میگم!
عشق فقط تصورش قشنگه!
وگرنه در واقیعت مثل فشنگه
اگه بزنه نابودت میکنه
تا ابد داغونت میکنه!
لبخند زد
رسما زد
دلمو برد
امّا رفت
رو کردم بهش
گفتم خدا به همرات
قول میدم هیچ وقت هیچ کس نیاد جات!
۸.۹k
۲۱ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.