پارت 38 رمان عشق ابدی ***3 ماه گذشت.امروز سومین روز از ما
پارت 38 رمان عشق ابدی ***3 ماه گذشت.امروز سومین روز از ماه آذره و من 4 ماهه که باردارم.شکمم بزرگ شده و به خوبی لگد های بچه رو حس میکنم.باورم نمیشه به این سرعت 4 ماه از حاملگی من گذشت.امروز باید میرفتم سونوگرافی تا جنسیت بچه مشخص بشه.یه نگاهی به ساعت انداختم.ساعت 10 و نیم بود.زنگ زدم به سعید که بعد از چند تا بوق صداش تو گوشی پیچید._جانم خانومم._سلام سعیدخوبی؟_مرسی خوبم تو خوبی؟چیزی شده؟_نه فقط میخواستم بدونم کی میای دنبالم که بریم سونوگرافی؟_اتفاقا الان دارم توی رختکن لباس عوض میکنم .10 دقیقه دیگه میام. خونه._باشه پس فعلا خدافظ._خدافظ.گوشی رو قطع کردم و منتظرشدم.بالاخره سعید اومد._سلام بر خانوم خوشگل خونه._سلام آقااا .خسته نباشی._سلامت باشی من میرم یه دوش بگیرم تو هم تا موقع آماده شو._چشم قربان._.خندید و رفت حموم.منم لباس پوشیدم.نیم ساعت بعد اومد و آماده شد و رفتیم پایین.سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت همون بیمارستانی که فقط مخصوص افراد مشهور بود.اخه دکتر منم اونجا کار میکرد و سونوگرافی انجام میداد.بالاخره رسیدیم.پیاده شدیم و رفتیم داخل.به مسئول پذیرش گفتم _ببخشید خانوم دکتر پارسا تشریف دارن؟_بعله تو اتاقشون هستن.تشکر کردم و با سعید رفتیم اتاق دکتر. یه خانوم خیلی مهربون بود که 45 سالش بود و همسرش دکتر خانوادگی ما بود.وارد که شدیم از روی صندلی بلند شد و گفت _واای سلام به عروسک خوشگل خودم.حالت چطوره؟_خوبم مرسی شما چطورین؟_خوبم عزیزم.یهو چشمش یه سعید افتاد و باهاش سلام و احوالپرسی کرد._خب مامان خوشگل دراز بکش روی تخت تا کارمون رو شروع کنیم.دراز کشیدم و بلوزم رو دادم بالا.سعید روی صندای کنار تخت نشست و دستمو گرفت.نگاهش کردم و لبخند زدم.اونم یه چشمک زد. دکتر دستگاه رو گذاشت روی شکمم و گفت _خب اول باید صدای قلبش رو گوش بدیم.یهو صدای قلبش اومد.چه لحظه ی خوبی بود.منو و سعید هردو از خوشحالی بغض کرده بودیم و به مانیتور دستگاه خیره شده بودیم.یهو خانوم دکتر با لبخند گفت _خب حالا بریم ببینیم این نی نی کوچولو دختره یا پسر.بابای نی نی مون چی دوست داره؟دختر یا پسر؟_فرقی نداره فقط سالم باشه._به به چه بابای خوبی.خب لیلی جونم تو چی دوست داری؟_منم مثل سعید._ای جاانم به این مامان و بابای مهربون.10 دقیقه ای گذشت که خانوم دکتر گفت _خب مبارکه نی نی مون پسره.منو و سعید هردو لبخند زدیم .بلند شدم مانتوم رو پوشیدم._داروی خاصی نیازه که مصرف کنم خانوم دکتر؟_نه لیلی جون .خداروشکر بچه از همه نظر سالم هست و مشکلی نیست.ازش تشکر کردیم و رفتیم بیرون.سوار ماشین شدیم .یهو سعید گفت _ خب پس جوجه ی ما پسره._بعله دیگه._راستی صدای قلبش رو با گوشیم ضبط کردم ها._وااای خیلی خوبه سعید دستت درد نکنه._خواهش میکنم خاانووم.رسیدیم خونه و بعد از تعویض لباس رفتم تا غذا درست کنم.چون به بوی غذا حساس بودم موقع آشپزی ماسک میزدم.مشغول بودم که تلفن خونه زنگ خورد.جواب دادم._بله بفرمایین._سلام عشقممم._سلام گیسو خوبی؟_خوبم تو خوبی؟رفتی سونوگرافی ؟چی شد؟_اره رفتم .بچمون پسره خاله گیسوجون._واای الهی قربونش برم من.ای جااان.مبارکه خواهری._فدات بشم عزیزم._خب ببین من برم که ترانه و سایه دارن خونه رو به هم میریزن .باز بهت زنگ میزنم .کاری نداری فعلا؟_نه خواهری خدافظ._خدافظ.گوشی رو قطع کردم.تا ظهر همه ی خانواده ی منو وسعید زنگ زدن و جنسیت بچه رو پرسیدن .منو وسعید دیگه کلافه شده بودیم.بعد از خوردن ناهار رفتیم بخوابیم که گوشی سعید زنگ خورد._بله بفرمایین._سلام سعید خوبی _سلام سید خوبم تو خوبی؟_قربونت .رفتین سونوگرافی؟_اره._خب چی شد؟ببین سعید زود بگو که کل بچه ها دور من جمع شدن و گوشی رو گذاشتم رو آیفون که بشنون .سعید خندید و گفت _از دست شماها.جوجه مون پسره._یهو صدای دست و جیغ بچه ها بلند شد و منو وسعید میخندیدیم. یهو محمد گفت _وااای الهی قربونش بره عمو که پسره._ عه خدا نکنه ._به تو چه اصن برادرزاده ی خودمه تو دخالت نکن سعید._دیوونه ای توو._ارههههه ما همه دیوونه ی اون جوجه ی توییم که زودتر به دنیا بیاد.نیم ساعت با بچه ها حرف زدیم و قطع کردیم.هنوز نخوابیده بودیم که دوباره گوشی سعید زنگ خورد._بله بفرمایین._سلام داداش چطوری؟_سلام میلاد .خوبم تو خوبی؟_فدات.سعید ببین کل بچه ها دورم جمع شدن و میخوان بدونن بچتون چیه ._مگه شماها چند دقیقه پیش زنگ نزدین؟_ خخ نه دیگه اونا مجردا بودن ما متاهل ها هستیم داداش.حالا زود بگو که این خانومامون مارو روانی کردن .خودمونم دل تو دلمون نیست ._خانوما اقایون بچمون پسره.دوباره صدای جیغ و سوت بلند شد و نیم ساعت مشغول صحبت بودیم که بالاخره قطع کردن._هووف .روانی شدیم به خدا._ای جاان آقامون کلافه شه._آره والا ._قربونت برم من._ خدا نکنه دیوونه.خوابیدیم و عصر ساعت 6 بیدار شدیم
۲۳.۱k
۲۹ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.