صبح با تابیدن نور خورشید دقیقا تو ی چشم بیدار شدم. وای خد

صبح با تابیدن نور خورشید دقیقا تو ی چشم بیدار شدم. وای خدا امروز روز اول مدرسه هاست میرم پایه نهم از همه شنیدم که خیلی پایه نهم سخت ولی کاریش نمیشه کرد راه رفتنی رو باید رفت .
وای خدا از امروز دوباره باید روی گل معلم هارو ببینم معلم های سال پیشم حسابی باهام لج کرده بودن چون هر بلایی که توی جهان هستی وجود دار رو سر شون آوردم 😂 😂 😂
خوب بسه دیگه 😊 😊 😊
از روی تخت بلند شدم در اتاقم باز کرد و از روی نرده پله ها سر خوردم آمدم پایین رفتم به سمت دشوری و بعد از کار های مربوطه بیرون آمدم
دیدم مامان وبابام دار😂 دارن صبحانه می خورن
+ سلاممممم صبح خانواده ی گلم بخیر
بابا _ سلام دختر صبح تو هم بخیر
مامان_ صبحت بخیر دخترکم
+ممنون ...فاطمه خانم(خدمت کار) شکلات صبحانه برام میاری
فاطمه خانم-چشم مهرانا جان الان میارم
+مرسی ..وای مامان نهمی شدم
- مهرانا جونم چه زود بزرگ شدی قربونت بشم
بابا- مهرانا بزرگ نشو کوچولو بمون قند عسل بابا بمون
رفتم بابامو بوس کردم و گفتم:
+ شاعر کی بودی بابایی
- شاعر خودم
+ممنون (بوس)
مامان- وای نگاه چه لوسش کردی خر گنده ای شدها
+اِ مامان من شدم خر دیگه😠 😠 😠 😠
- خوب حالا
+تازه لوسم نیستم 😋 😋 😋
- اونوکه هستی 😂 😂 😂
بابا - اِخوب یه بچه که بیشتر ندارم مهرانا یه بوس دیگه میدی
+حتما( رفتمو بابا جونم بوس کردم😚 😚 😚 )
- مهرانا ساعت چنده
بلند شدم ساعت نگاه کردم
نننننننننننننهه
دیرم شد
+ وای بابا من برم آماده شم
زود از پله های عمارت بالا رفتم در اتاقم باز کردم رفتم تو اتاقم در کمد باز کردم و فرم مدرسه رو در آوردم
خدایا این چیه آدم گونی تنش کن شرف داره به این
لباسا رو پوشیدم مو هامو بستم و مقنعه رو سرم کردم
خوب آماده شدم رفتم پایین که ......