*گل یخ*
*گل یخ*
*فرشته*
انقدر ذوق می کردم محمد خندش می گرفت
- اخه تا حالا نیومدم اینجا .
محمد متعحب گفت: نیومدی ...
- اره
با مهربونی گفت : همه جا رو بهت نشون میدم ناراحت نشو .
درشکه سواری حسابی بهم مزه داده بود ولی خیلی وقت بود بیرون بودیم
- محمد برگردیم خونه
- خسته شدی ؟!
- یکم سرده
- راس میگی هان بیا
رفتیم وسوار ماشین شدیم چون راه طولانی بود خوابمم گرفته بود گفتم : من بخوابم
- بخواب
وقتی دید نگاش می کنم گفت : چیه ؟
بهش اشاره کردم متعجب نگام می کرد زبونمو درآوردم گفتم : حالا تو خنگی یا من
- تو ...
رومو برگردوندم خندید گقت : خیلی خوب چه لوسم میشه چیکار کنم ...چی می خوای؟
- سرمو بزارم رو پات
لبخندی زد وگفت : اره بیا
یکم صندلی رو داد عقب سرمو گذاشتم رو پاش دستمو گرفت وکف دستمو بوسید لبخند زدم اینجوری خوب بود کم کم میومد طرفم منم راحتر باهاش کنار میومدم
چشام بسته بود کلا خواب از سرم پریده بود محمد یا موهام نوازش می کرد یا دستمو می بوسید
- محمد ....
- بیداری
- خوابم نمی بره
- من نزاشتم ببخشید
- مهم نیست .
خواستم بنشینم نزاشت وکفت : همینجوری راحترم برگشتم نگاش کرد خندید وگفت : اگه تصادف نکنم خیلیه
- چرا .
بهم اشاره کرد و گفت : چرا داره پیشی کوچلو
لبخند زدم ونگاش می کردم دستمو آوردم بالا گفتم : چقدر مژه هات بلنده
- مثله مال خودت که فره
- رنگ چشاتم از مال من خیلی قشنگتره یه سبز خوشرنگ با لباس پوشیدنتم رنگش عوض میشه
لبخند زد وگفت : تو وقتی سفید می پوشی چشات انگار تیره میشه با مزه است
- محمد
- هوووم
- این گردنبند کیه مامانت دید تعجب کرد
- مال خودمه
نشستم وروسریم رو مرتب کردم
محمد یهو ساکت شد ورفت تو لاک خودش اخرش من باید بفهمم چی شده
با کارایه خونه خودمو سرگرم کردم محمد تو لب تابش سر گرم بود خسته نشستم رو مبل باید حموم می کردم رفتم اتاق خوابو یکم مرتب کردم ورفتم حمام یه دوش آب گرم سر حالم اورد اومدم بیرون موبایل محمد جلو آینه بود وزنگ می خورد موهام شونه کردم دست بردارم نبود چند بار محمد رو صدا زدم نیومد گوشی رو برداشتم
- چرا جواب نمیدی محمد ...مگه بچه شدی من که گفتم مقصر سیامکه شب تولدتو خراب کرد ...الو محمد
- شما
دختره ساکت شد بعد با تعجب گفت: خودت کی هستی
- من ...تو زنگ زدی
- مگه گوشی محمدم نیست
- چرا گوشی محمدته...
- گوشی رو بده بهش...
دستی رو شونم نشست برگشتم محمد بود انقدر عصبی بود یادم رفت دختره چی ها گفته
- الوگفتم تو کی هستی کوچلو
محمد آروم گفت : بگو خواهرمی
با بغض گفتم : خواهرشم
- منم شراره ام خوشبختم .به محمد بگو من زنگ زدم نگرانشم
- باشه
- سلام برسونید خدا حافظ
گوشی رو آوردم پایین ومحمد رو نگاه کردم گوشی رو از دستم کشید وگفت : با اجازه کی جواب دادی
- دوست دختر داری
- گفتم چرا بع گوشی من دست زدی ....چرا جواب دادی ...با توه ام
از فریاد آخرش ترسیدم ولی کم نیاوردم وگفتم : شب تولدت پیش اون بودی ...چطور تونستی به من نزدیک بشی ...عوضی
محکم با سیلی زد تو صورتم به رو خودم نیاوردم وگفتم : انقدر ارزش داره همع چیزتو می زاری زیر پات شرافتتو ...بخاطر پسر همسایتون با من چیکار ....
- خفه شو فرشته ...
- خفه نمیشم ...با یکی دیگه ای چرا میای پیش من هان ...عوضی
- گفتم خفه شو که خودم خفه ات می کنم
- کار همیشگیته
- گفتم ...بسسسسسه
*فرشته*
انقدر ذوق می کردم محمد خندش می گرفت
- اخه تا حالا نیومدم اینجا .
محمد متعحب گفت: نیومدی ...
- اره
با مهربونی گفت : همه جا رو بهت نشون میدم ناراحت نشو .
درشکه سواری حسابی بهم مزه داده بود ولی خیلی وقت بود بیرون بودیم
- محمد برگردیم خونه
- خسته شدی ؟!
- یکم سرده
- راس میگی هان بیا
رفتیم وسوار ماشین شدیم چون راه طولانی بود خوابمم گرفته بود گفتم : من بخوابم
- بخواب
وقتی دید نگاش می کنم گفت : چیه ؟
بهش اشاره کردم متعجب نگام می کرد زبونمو درآوردم گفتم : حالا تو خنگی یا من
- تو ...
رومو برگردوندم خندید گقت : خیلی خوب چه لوسم میشه چیکار کنم ...چی می خوای؟
- سرمو بزارم رو پات
لبخندی زد وگفت : اره بیا
یکم صندلی رو داد عقب سرمو گذاشتم رو پاش دستمو گرفت وکف دستمو بوسید لبخند زدم اینجوری خوب بود کم کم میومد طرفم منم راحتر باهاش کنار میومدم
چشام بسته بود کلا خواب از سرم پریده بود محمد یا موهام نوازش می کرد یا دستمو می بوسید
- محمد ....
- بیداری
- خوابم نمی بره
- من نزاشتم ببخشید
- مهم نیست .
خواستم بنشینم نزاشت وکفت : همینجوری راحترم برگشتم نگاش کرد خندید وگفت : اگه تصادف نکنم خیلیه
- چرا .
بهم اشاره کرد و گفت : چرا داره پیشی کوچلو
لبخند زدم ونگاش می کردم دستمو آوردم بالا گفتم : چقدر مژه هات بلنده
- مثله مال خودت که فره
- رنگ چشاتم از مال من خیلی قشنگتره یه سبز خوشرنگ با لباس پوشیدنتم رنگش عوض میشه
لبخند زد وگفت : تو وقتی سفید می پوشی چشات انگار تیره میشه با مزه است
- محمد
- هوووم
- این گردنبند کیه مامانت دید تعجب کرد
- مال خودمه
نشستم وروسریم رو مرتب کردم
محمد یهو ساکت شد ورفت تو لاک خودش اخرش من باید بفهمم چی شده
با کارایه خونه خودمو سرگرم کردم محمد تو لب تابش سر گرم بود خسته نشستم رو مبل باید حموم می کردم رفتم اتاق خوابو یکم مرتب کردم ورفتم حمام یه دوش آب گرم سر حالم اورد اومدم بیرون موبایل محمد جلو آینه بود وزنگ می خورد موهام شونه کردم دست بردارم نبود چند بار محمد رو صدا زدم نیومد گوشی رو برداشتم
- چرا جواب نمیدی محمد ...مگه بچه شدی من که گفتم مقصر سیامکه شب تولدتو خراب کرد ...الو محمد
- شما
دختره ساکت شد بعد با تعجب گفت: خودت کی هستی
- من ...تو زنگ زدی
- مگه گوشی محمدم نیست
- چرا گوشی محمدته...
- گوشی رو بده بهش...
دستی رو شونم نشست برگشتم محمد بود انقدر عصبی بود یادم رفت دختره چی ها گفته
- الوگفتم تو کی هستی کوچلو
محمد آروم گفت : بگو خواهرمی
با بغض گفتم : خواهرشم
- منم شراره ام خوشبختم .به محمد بگو من زنگ زدم نگرانشم
- باشه
- سلام برسونید خدا حافظ
گوشی رو آوردم پایین ومحمد رو نگاه کردم گوشی رو از دستم کشید وگفت : با اجازه کی جواب دادی
- دوست دختر داری
- گفتم چرا بع گوشی من دست زدی ....چرا جواب دادی ...با توه ام
از فریاد آخرش ترسیدم ولی کم نیاوردم وگفتم : شب تولدت پیش اون بودی ...چطور تونستی به من نزدیک بشی ...عوضی
محکم با سیلی زد تو صورتم به رو خودم نیاوردم وگفتم : انقدر ارزش داره همع چیزتو می زاری زیر پات شرافتتو ...بخاطر پسر همسایتون با من چیکار ....
- خفه شو فرشته ...
- خفه نمیشم ...با یکی دیگه ای چرا میای پیش من هان ...عوضی
- گفتم خفه شو که خودم خفه ات می کنم
- کار همیشگیته
- گفتم ...بسسسسسه
۹.۵k
۲۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.