*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
رفتم بالا خیلی وقت بود کیهان خوابیده بود در اتاقشو باز کردم رفتم داخل پنجره باز بود کیهان رو نگاه کردم ولبخندزدم بخواستم پنجره رو ببندم حواسم به کیهان بود یهو یکی دستمو گرفت وکشیدم تا خواستم جیغ بزنم دستشو گذاشت جلو دهنم چون پشت سرم بود نمی دیدمش تو گوشم گفت : ساکت شو وگرنه بد می بینی ...گوش کن ببین چی بهت میگم ...گوش میدی
سرمو به نشونه فهمیدن حرفش تکون دادم
- خوبه ...دختر حرف گوش کنی هستی ...عاقلانه تصمیم بگیر چون یه کاری می کنم کیهان دیگه نگات نکنه می دونی که چی میگم .یا اونو ازت می گیرم دیدی وارد شدن به اتاقش خیلی راحته
دستشو برداشت
- چیکار کنم .
- می دونی چیکار کنی به وقتش بهت اطلاع میدم
یهو رهام کردافتادم برگشتم ندیدمش این دیگه کی بود رفتم از بالا نگاه کردم کسی نبود می لرزیدم نشستم همونجا نمی دونم چقدر گذشت تا آروم شدم
- ماه وش
نگاش کردم اومد جلو پام زانو زد وگفت : چی شده ...چرا انقدر رنگت پریده باتوه ام ماه وش
- چیزی نیست یهو ضعف کردم
کیهان : عزیزم چت شده ضعف کردی
بغلم کرد ورفت داخل گذاشتم رو تخت وگفت : چرا ضعف ...
یهو اخم کردوگفت : گردنت چی شده ؟!
- نمی دونم
کیهان : ماه وش میگی چی شده یا نه
- جدی میگم ضعفکردم
تو چشام نگاه کرد وگفت : خیلی خوب میرم یهچیزی بیارم بخوری
- نمی خواد
رفت چندتا شکلات اوردوباز کرد داد بهم بعدم پنجره رو بست وگفت : چرا پنجره رو باز کردی اتاق سرد شد
چقدر اون مرد راحت وارد اتاق کیهان شده بود
- کیهان
کیهان : جونم
دستامو طرفش گرفتم نبودش دیونه کننده بود اومد بغلم کردوگفت : داری می ترسونیم یه چیزی تو رو ترسونده ولی تو نمیگی
سرشو گذاشت رو سینم موهاشو نازکردم وگفتم : چیزی نیست
تو چشام نگاه کردوگفت : به من نمی تونی دروغ بگی تپلی
لبخند زدم وگفتم : یه چیزی بهت میگم آتیش بگیری .
کیهان : بگو عزیزم هر چی بگی من خوشم میاد
خندیدم لبخند زد وپیشونیمو بوسید
کیهان : دارم از گشنگی ضعف می کنم دلمم نمیاد ازت دل بکنم
می خواستم بلند شم نزاشت وگفت : بمون تپلی خوشگلم
- کیهان یه بار دیگهبگو تپلی ببین چیکارت می کنم
نگام کرد وبا لبخند گفت : تپلی
جیغ زدم از تخت پرید پایین ورفت بیرون خندیدم ورفتم پایین داشت با مامان حرف می زد پا برهنه بود
- کیهان یه چیزی بپوش پاهات یخ می کنن
برگشت طرفم وگفت : چشم
بعد چشمکی زد ولب زد تپلی با حرس نگاش می کردم خندید
ماه وش :
رفتم بالا خیلی وقت بود کیهان خوابیده بود در اتاقشو باز کردم رفتم داخل پنجره باز بود کیهان رو نگاه کردم ولبخندزدم بخواستم پنجره رو ببندم حواسم به کیهان بود یهو یکی دستمو گرفت وکشیدم تا خواستم جیغ بزنم دستشو گذاشت جلو دهنم چون پشت سرم بود نمی دیدمش تو گوشم گفت : ساکت شو وگرنه بد می بینی ...گوش کن ببین چی بهت میگم ...گوش میدی
سرمو به نشونه فهمیدن حرفش تکون دادم
- خوبه ...دختر حرف گوش کنی هستی ...عاقلانه تصمیم بگیر چون یه کاری می کنم کیهان دیگه نگات نکنه می دونی که چی میگم .یا اونو ازت می گیرم دیدی وارد شدن به اتاقش خیلی راحته
دستشو برداشت
- چیکار کنم .
- می دونی چیکار کنی به وقتش بهت اطلاع میدم
یهو رهام کردافتادم برگشتم ندیدمش این دیگه کی بود رفتم از بالا نگاه کردم کسی نبود می لرزیدم نشستم همونجا نمی دونم چقدر گذشت تا آروم شدم
- ماه وش
نگاش کردم اومد جلو پام زانو زد وگفت : چی شده ...چرا انقدر رنگت پریده باتوه ام ماه وش
- چیزی نیست یهو ضعف کردم
کیهان : عزیزم چت شده ضعف کردی
بغلم کرد ورفت داخل گذاشتم رو تخت وگفت : چرا ضعف ...
یهو اخم کردوگفت : گردنت چی شده ؟!
- نمی دونم
کیهان : ماه وش میگی چی شده یا نه
- جدی میگم ضعفکردم
تو چشام نگاه کرد وگفت : خیلی خوب میرم یهچیزی بیارم بخوری
- نمی خواد
رفت چندتا شکلات اوردوباز کرد داد بهم بعدم پنجره رو بست وگفت : چرا پنجره رو باز کردی اتاق سرد شد
چقدر اون مرد راحت وارد اتاق کیهان شده بود
- کیهان
کیهان : جونم
دستامو طرفش گرفتم نبودش دیونه کننده بود اومد بغلم کردوگفت : داری می ترسونیم یه چیزی تو رو ترسونده ولی تو نمیگی
سرشو گذاشت رو سینم موهاشو نازکردم وگفتم : چیزی نیست
تو چشام نگاه کردوگفت : به من نمی تونی دروغ بگی تپلی
لبخند زدم وگفتم : یه چیزی بهت میگم آتیش بگیری .
کیهان : بگو عزیزم هر چی بگی من خوشم میاد
خندیدم لبخند زد وپیشونیمو بوسید
کیهان : دارم از گشنگی ضعف می کنم دلمم نمیاد ازت دل بکنم
می خواستم بلند شم نزاشت وگفت : بمون تپلی خوشگلم
- کیهان یه بار دیگهبگو تپلی ببین چیکارت می کنم
نگام کرد وبا لبخند گفت : تپلی
جیغ زدم از تخت پرید پایین ورفت بیرون خندیدم ورفتم پایین داشت با مامان حرف می زد پا برهنه بود
- کیهان یه چیزی بپوش پاهات یخ می کنن
برگشت طرفم وگفت : چشم
بعد چشمکی زد ولب زد تپلی با حرس نگاش می کردم خندید
۲۶.۶k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.