*راز دل*
*راز دل*
ماه وش:
اتاق کیهان رو مرتب کردم بعدم جارو زدم رو میزش خیلی شلوغ پلوغ بود چندتا برگه بود تو یه پوشه که با دیدن اسم نازنین کنجکاو شدم صدای دوش آب میومد برگه ها رو در اوردم انگار پرونده پزشکی بود نگاشون کردم من که سر درنمی آوردم گذاشتمشون تو پوشه ولی تاریخشون مال چند روز پیش بود
- چیکار می کنی عزیزم
برگشتم نگاش کردم ولبخندی زدم
- داشتم اتاقتو مرتب می کردم
کیهان : گفتم سارا میاد این کارا رو می کنه تو دیگه خانم این خونه ای
- من عادت ندارم به بی کاری
نگام کرد وگفت : چرا برای کنکور آماده نمیشی
- کو تا کنکور
یه نگاه به میز انداخت وگفت : میشه یه چیزی بیاری بخورم
- نچ
ابروهاشو انداخت بالا وگفت : تو رو بخورم
با مشت زدم به بازوش زبونشو رو لبش کشید وگفت : خودت خواستی
- فکر کنم برم یه چیز تقویتی بیارم بهتر باشه
خندید دندونای سفیدش برق می زد لباش قرمز بود وچشاش بدجور می درخشید
کیهان: عزیزم خوردی منو
لبخند کمرنگی زدم ورفتم بیرون نگاهش متعجب بود ولی من هزاران سوال تو سرم رژه می رفت نازنین کجا بود چرا پرونده پزشکیش پیش کیهان بود چرا از من قایم می کرد بهتر بود چیزی نگم تا خودش حرف بزنه براش یه نوشیدنی مقوی درست کردم ورفتم بالااگه پرونده نباشه یعنی کیهان یه چیزی رو قایم می کرد در زدم ورفتم داخل یه شلوار جین مشکی پوشیده بود وداشت تو کمدش دنبال چیزی می گشت
- دنبال چی هستی ؟!.
برگشت نگام کردولیوان رو برداشت یه قلوپ از نوشیدنی خوردوگفت : عزیزم دنبال یه چیزیم به شلوارم بخوره
یه پیرهن طوسی در اوردم وگفتم : اینو بپوش
لیوانو داد بهم وپیرهن رو پوشید لبخند زدم چه جالب رنگ چشاش عوض شده بود
کیهان: امروز خوشمزه نگام می کنی تپلی
سینی تو دستمو زدم تو سرش متحیر نگام کرد وگفت : وحشی
- حقته
یه عطر متفاوت زدعطر همیشگی رو نزد
-شب می بینمت
لیوان رو ازم گرفت وتا اخر نوشیدنی رو خورد گونه ام رو بوسید ورفت بیرون رفتم کنار میزش پرونده نبود ناراحت رفتم پایین مستانه تازه برگشته بود
مستانه : کیهان کجا رفت
- نمی دونم
مستانه : چرا ناراحتی
- نیستم
مستانه : منم گوشام درازه .بیا کمک
- کمک چی ؟!.
مستانه متعجب گفت : کیهان بهت نگفته ؟!
- چی رو ؟!
مستانه : امشب پویا میاد خواستگاری
- آها
مستانه : بازم گوشام درازه
لبخند زدم ورفتیم با هم لباس انتخواب کرد بعدم رفت حموم منم رفتم اتاقم نمی دونم چرا همه چی باهم اومد سراغم اون از اون مرده که تهدیدم کرد وکیهان نباید می فهمید اینم از نازنین که کیهان از من قایم می کرد برگشته ایران کدوم بیمارستان بود باید می فهمیدم
ماه وش:
اتاق کیهان رو مرتب کردم بعدم جارو زدم رو میزش خیلی شلوغ پلوغ بود چندتا برگه بود تو یه پوشه که با دیدن اسم نازنین کنجکاو شدم صدای دوش آب میومد برگه ها رو در اوردم انگار پرونده پزشکی بود نگاشون کردم من که سر درنمی آوردم گذاشتمشون تو پوشه ولی تاریخشون مال چند روز پیش بود
- چیکار می کنی عزیزم
برگشتم نگاش کردم ولبخندی زدم
- داشتم اتاقتو مرتب می کردم
کیهان : گفتم سارا میاد این کارا رو می کنه تو دیگه خانم این خونه ای
- من عادت ندارم به بی کاری
نگام کرد وگفت : چرا برای کنکور آماده نمیشی
- کو تا کنکور
یه نگاه به میز انداخت وگفت : میشه یه چیزی بیاری بخورم
- نچ
ابروهاشو انداخت بالا وگفت : تو رو بخورم
با مشت زدم به بازوش زبونشو رو لبش کشید وگفت : خودت خواستی
- فکر کنم برم یه چیز تقویتی بیارم بهتر باشه
خندید دندونای سفیدش برق می زد لباش قرمز بود وچشاش بدجور می درخشید
کیهان: عزیزم خوردی منو
لبخند کمرنگی زدم ورفتم بیرون نگاهش متعجب بود ولی من هزاران سوال تو سرم رژه می رفت نازنین کجا بود چرا پرونده پزشکیش پیش کیهان بود چرا از من قایم می کرد بهتر بود چیزی نگم تا خودش حرف بزنه براش یه نوشیدنی مقوی درست کردم ورفتم بالااگه پرونده نباشه یعنی کیهان یه چیزی رو قایم می کرد در زدم ورفتم داخل یه شلوار جین مشکی پوشیده بود وداشت تو کمدش دنبال چیزی می گشت
- دنبال چی هستی ؟!.
برگشت نگام کردولیوان رو برداشت یه قلوپ از نوشیدنی خوردوگفت : عزیزم دنبال یه چیزیم به شلوارم بخوره
یه پیرهن طوسی در اوردم وگفتم : اینو بپوش
لیوانو داد بهم وپیرهن رو پوشید لبخند زدم چه جالب رنگ چشاش عوض شده بود
کیهان: امروز خوشمزه نگام می کنی تپلی
سینی تو دستمو زدم تو سرش متحیر نگام کرد وگفت : وحشی
- حقته
یه عطر متفاوت زدعطر همیشگی رو نزد
-شب می بینمت
لیوان رو ازم گرفت وتا اخر نوشیدنی رو خورد گونه ام رو بوسید ورفت بیرون رفتم کنار میزش پرونده نبود ناراحت رفتم پایین مستانه تازه برگشته بود
مستانه : کیهان کجا رفت
- نمی دونم
مستانه : چرا ناراحتی
- نیستم
مستانه : منم گوشام درازه .بیا کمک
- کمک چی ؟!.
مستانه متعجب گفت : کیهان بهت نگفته ؟!
- چی رو ؟!
مستانه : امشب پویا میاد خواستگاری
- آها
مستانه : بازم گوشام درازه
لبخند زدم ورفتیم با هم لباس انتخواب کرد بعدم رفت حموم منم رفتم اتاقم نمی دونم چرا همه چی باهم اومد سراغم اون از اون مرده که تهدیدم کرد وکیهان نباید می فهمید اینم از نازنین که کیهان از من قایم می کرد برگشته ایران کدوم بیمارستان بود باید می فهمیدم
۱۴.۲k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.