*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
تو سالن نشسته بودم داشتم لاک می زدم
- این بوی چیه
از ترس تکونی خوردم ونگاش کردم لاک افتاده بود وریخته بود رو زمین طلبکار نگاش کردم
کیهان: بیا منو بخور چته
- ترسیدم چرا یهویی میای
کیهان : قبل از ورودم چیکار کنم مثلا
نگاش کردم وگفتم : چرا اینجوری اومدی پایین
نگاهی بهم انداخت ورفت یه شلوارک پوشیده بود وحولش دستش بود ورفت طرف پله های پایین انگار که شنا ورزش مورد علاقه اش بود
- کجا رفت
دوباره ترسیدم مامان خندش گرفت بعد اخم کردوگفت : چرا لاک رو ریخی رو زمین
- از دستم افتاد
مامان : بیا برای کیهان یه چیزی ببر بخوره نهارم نخورد
- لاکم خشک بشه چشم مامان من حسودیم میشه انقدر به دامادتون می رسید
بهم اخمی کردوگفت : اینکه وظیفه توه بهش برسی
- نکه اون می رسه
مامان بهم چشم غره رفت خندیدم وپشت سرش رفتم تو آشپزخونه وکمکش کردم سینی رو برداشتم ورفتم پایین کیهان داشت شنا می کرد نشستم ونگاش کردم اومد لبه ای استخر وگفت : زحمت کشیدی عزیزم
بهش لبخند زدم خندید وگفت : الان این لبخندت شبیه فوش بود
- در کل پر رویی
کیهان : مرد باید پر رو باشه
- اهووووم بیا یه چیزی بخور ضعف می کنی
رفت واز پله ها اومدبالا حوله اش رو پوشید ونشست رو به روم
یه سیب برداشت وگاز زد
کیهان : احساس می کنم عوض شدی
لبخند زدم وگفتم : احساست نمیگه رنگ موهام عوض شده
کیهان : مشکی کردی
- اره اون رنگ قبلی رو دوست نداشتم
کیهان : مشکی بیشتر بهت میاد
لبخند زدم
کیهان : انار دون می کنی
ظرف انار رو گرفتم طرفش دستمو گرفت وکشید متعجب نگاش کردم نشوندم رو پاهاش ودستامو گرفت
- کیهان دستامو بشورم حوله ات کثیف ...
انگشت کوچیکمو گذاشت تو دهنش ومیک زد دلم یه جوری شد
- کیهان ...
لبخند زد دستمو کشیدم
کیهان : چه خوشمزه بود
- تو کلا وقتی آب تنی می کنی خیلی شیطون میشی من برم به کارام برسم
داشت دستامو نگاه می کرد
- حوس نکنی همشونو بخوری
خندید وگفت : نه عزیزم لاک هات خیلی خوشرنگه
پشت دستامو بوسید وگفت : حالا برو به کارات برس
تعجب کردم چطور کاری باهام نداشته از رو پاهاش بلند شدم اونم بلند وحوله اش رو در اورد دید دارم نگاهش می کنم یهو بغلم کرد وانداختم تو آب جیغ زدم اون بالا داشت بهم می خندیدی
ماه وش :
تو سالن نشسته بودم داشتم لاک می زدم
- این بوی چیه
از ترس تکونی خوردم ونگاش کردم لاک افتاده بود وریخته بود رو زمین طلبکار نگاش کردم
کیهان: بیا منو بخور چته
- ترسیدم چرا یهویی میای
کیهان : قبل از ورودم چیکار کنم مثلا
نگاش کردم وگفتم : چرا اینجوری اومدی پایین
نگاهی بهم انداخت ورفت یه شلوارک پوشیده بود وحولش دستش بود ورفت طرف پله های پایین انگار که شنا ورزش مورد علاقه اش بود
- کجا رفت
دوباره ترسیدم مامان خندش گرفت بعد اخم کردوگفت : چرا لاک رو ریخی رو زمین
- از دستم افتاد
مامان : بیا برای کیهان یه چیزی ببر بخوره نهارم نخورد
- لاکم خشک بشه چشم مامان من حسودیم میشه انقدر به دامادتون می رسید
بهم اخمی کردوگفت : اینکه وظیفه توه بهش برسی
- نکه اون می رسه
مامان بهم چشم غره رفت خندیدم وپشت سرش رفتم تو آشپزخونه وکمکش کردم سینی رو برداشتم ورفتم پایین کیهان داشت شنا می کرد نشستم ونگاش کردم اومد لبه ای استخر وگفت : زحمت کشیدی عزیزم
بهش لبخند زدم خندید وگفت : الان این لبخندت شبیه فوش بود
- در کل پر رویی
کیهان : مرد باید پر رو باشه
- اهووووم بیا یه چیزی بخور ضعف می کنی
رفت واز پله ها اومدبالا حوله اش رو پوشید ونشست رو به روم
یه سیب برداشت وگاز زد
کیهان : احساس می کنم عوض شدی
لبخند زدم وگفتم : احساست نمیگه رنگ موهام عوض شده
کیهان : مشکی کردی
- اره اون رنگ قبلی رو دوست نداشتم
کیهان : مشکی بیشتر بهت میاد
لبخند زدم
کیهان : انار دون می کنی
ظرف انار رو گرفتم طرفش دستمو گرفت وکشید متعجب نگاش کردم نشوندم رو پاهاش ودستامو گرفت
- کیهان دستامو بشورم حوله ات کثیف ...
انگشت کوچیکمو گذاشت تو دهنش ومیک زد دلم یه جوری شد
- کیهان ...
لبخند زد دستمو کشیدم
کیهان : چه خوشمزه بود
- تو کلا وقتی آب تنی می کنی خیلی شیطون میشی من برم به کارام برسم
داشت دستامو نگاه می کرد
- حوس نکنی همشونو بخوری
خندید وگفت : نه عزیزم لاک هات خیلی خوشرنگه
پشت دستامو بوسید وگفت : حالا برو به کارات برس
تعجب کردم چطور کاری باهام نداشته از رو پاهاش بلند شدم اونم بلند وحوله اش رو در اورد دید دارم نگاهش می کنم یهو بغلم کرد وانداختم تو آب جیغ زدم اون بالا داشت بهم می خندیدی
۱۹.۳k
۲۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.