*راز دل*
*راز دل*
ماه وش:
مارال خانم با لبخند نگام کرد وگفت: خوشت اومد
- محشره
مامان: خیلی خوشگله مبارک دخترم
مارال خانم : بپوش عزیزم ببینم اندازه است
- یه وقت کیهان نیاد
مارال خانم خندید وگفت : نمیاد عزیزم فرستادمش دنبال نخود سیاه
خندیدیم ومن با کمک مامان ومارال خانم تور رو پوشیدم
موهامم با گیره بستم
مامان : خیلی عالی شدی
مارال خانم با تحسین نگام کرد وگفت : اندازه است دوسش داری ؟!
- عاشقش شدم
با صدای در مارال خانم رفت در رو باز کرد وگفت : جانم عزیزم
صدای کیهان میومدولی مارال خانم نمی زاشت بیاد داخل داشتیم می خندیدم بهش مارال خانم در رو بست وگفت : در بیار عزیزم که این پسر شیطون میاد می بینه بد میشه
- عمرا اگه بزارم اون که نزاشت من اتاق خواب رو ببینم
مامان ومارال خانم انقد خندیدن بعدا با کمکشون لباس رو در آوردم
مارال خانم یه لباس کوتاه سفید گیپوری هم درآورد وگفت : اینم لباس خواب رنگ مورد علاقه ای کیهان رو گرفتم
لباس که نبود چند تیکه گیپور بود بهم وصل بود یه تاج شکوفه کوچلو با کفشای سفید نگین کاری شده
همه چیز قشنگ بود از مارال خانم تشکر کردم اونا هم لباس رو جم کردن وگذاشتن سر جاش بعدم رفتن داشتم موهام رو می بستم کیهان اومد داخل وبا اخم گفت :خیلی نامردی
با لبخند برگشتم نگاش کردم
- وقتی تو اجازه نمیدی اتاقمون رو ببینم منم اجازه نمیدم لباسمو ببینی
کیهان : باشه عزیزم دارم برات
براش ادا دراوردم خندید ولبه ای تخت نشست
- کجا بودی ؟!
کیهان : رفتم برای مامان نخود سیاه آوردم
با صدا خندیدم اخمی کرد وگفت : نخند دیگه مثله بچه ها گول خوردم
- چند روز دیگه صبر داشته باش عزیزم
کیهان : ندارم
خندیدم ورفتم کنارش دستاشو گرفتم بلندش کنم اون دستامو کشید افتادم روش
- آییییی دلم
چشای خوشگلش نگران شد وزود بغلم کرد
کیهان : چی شد
- هیچی دلم درد اومد
کیهان : چت شد نکنه می خوای پر...
دستمو گذاشتم رو دهنش دستمو بوسید واخمی کرد وگفت : خدا نکنه
زدم زیر خنده
کیهان : بخند حال روزم انقدر خنده داره
- خجالتم نمی کشی
کیهان : از چی خجالت بکشم عزیزدلم از تو
- بریم تو حیاط
کیهان : نچ مگه جات بده
خندیدم لپام رو کشید از درد جیغ زدم خندید وگفت : خوب نخند وقتی می خندی دوست دارم این لپات بکنم
- دیونه
لبخند زد وگفت : ماه وش تو استرس نداری
- برای چی
کیهان : برای چی ؟؟؟!!!! برای عروسیمون
- نه فقط استرس تو رو دارم نمی دونم چت شده
کیهان : همش دلشوره دارم
- خدا نکنه بهش فکر نکن نطرت چیه برای عوض شدن حالمون بریم دریا
خندید وگفت : منظورت نی نی
- تقریبا
بغلم کرد وبلندم کرد یه چرخ خورد وگفت : خودم یه خوشگل چشم آبیشو بهت میدم
خندیدم وگفتم : دیونه
کیهان : جدی میگم بابا شدن بهم میاد ؟!
انقدر زدمش وخندیدیم
ماه وش:
مارال خانم با لبخند نگام کرد وگفت: خوشت اومد
- محشره
مامان: خیلی خوشگله مبارک دخترم
مارال خانم : بپوش عزیزم ببینم اندازه است
- یه وقت کیهان نیاد
مارال خانم خندید وگفت : نمیاد عزیزم فرستادمش دنبال نخود سیاه
خندیدیم ومن با کمک مامان ومارال خانم تور رو پوشیدم
موهامم با گیره بستم
مامان : خیلی عالی شدی
مارال خانم با تحسین نگام کرد وگفت : اندازه است دوسش داری ؟!
- عاشقش شدم
با صدای در مارال خانم رفت در رو باز کرد وگفت : جانم عزیزم
صدای کیهان میومدولی مارال خانم نمی زاشت بیاد داخل داشتیم می خندیدم بهش مارال خانم در رو بست وگفت : در بیار عزیزم که این پسر شیطون میاد می بینه بد میشه
- عمرا اگه بزارم اون که نزاشت من اتاق خواب رو ببینم
مامان ومارال خانم انقد خندیدن بعدا با کمکشون لباس رو در آوردم
مارال خانم یه لباس کوتاه سفید گیپوری هم درآورد وگفت : اینم لباس خواب رنگ مورد علاقه ای کیهان رو گرفتم
لباس که نبود چند تیکه گیپور بود بهم وصل بود یه تاج شکوفه کوچلو با کفشای سفید نگین کاری شده
همه چیز قشنگ بود از مارال خانم تشکر کردم اونا هم لباس رو جم کردن وگذاشتن سر جاش بعدم رفتن داشتم موهام رو می بستم کیهان اومد داخل وبا اخم گفت :خیلی نامردی
با لبخند برگشتم نگاش کردم
- وقتی تو اجازه نمیدی اتاقمون رو ببینم منم اجازه نمیدم لباسمو ببینی
کیهان : باشه عزیزم دارم برات
براش ادا دراوردم خندید ولبه ای تخت نشست
- کجا بودی ؟!
کیهان : رفتم برای مامان نخود سیاه آوردم
با صدا خندیدم اخمی کرد وگفت : نخند دیگه مثله بچه ها گول خوردم
- چند روز دیگه صبر داشته باش عزیزم
کیهان : ندارم
خندیدم ورفتم کنارش دستاشو گرفتم بلندش کنم اون دستامو کشید افتادم روش
- آییییی دلم
چشای خوشگلش نگران شد وزود بغلم کرد
کیهان : چی شد
- هیچی دلم درد اومد
کیهان : چت شد نکنه می خوای پر...
دستمو گذاشتم رو دهنش دستمو بوسید واخمی کرد وگفت : خدا نکنه
زدم زیر خنده
کیهان : بخند حال روزم انقدر خنده داره
- خجالتم نمی کشی
کیهان : از چی خجالت بکشم عزیزدلم از تو
- بریم تو حیاط
کیهان : نچ مگه جات بده
خندیدم لپام رو کشید از درد جیغ زدم خندید وگفت : خوب نخند وقتی می خندی دوست دارم این لپات بکنم
- دیونه
لبخند زد وگفت : ماه وش تو استرس نداری
- برای چی
کیهان : برای چی ؟؟؟!!!! برای عروسیمون
- نه فقط استرس تو رو دارم نمی دونم چت شده
کیهان : همش دلشوره دارم
- خدا نکنه بهش فکر نکن نطرت چیه برای عوض شدن حالمون بریم دریا
خندید وگفت : منظورت نی نی
- تقریبا
بغلم کرد وبلندم کرد یه چرخ خورد وگفت : خودم یه خوشگل چشم آبیشو بهت میدم
خندیدم وگفتم : دیونه
کیهان : جدی میگم بابا شدن بهم میاد ؟!
انقدر زدمش وخندیدیم
۱۷.۸k
۲۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.