*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
مامان بالا سرم وایساده بود وبا حرص گفت : پاشو دیگه کیهان می دونی ساعت چنده
- دیشب خوابم نبرده تو رو خدا یکم دیگه
مامان خندش گرفت ورفت
ملافه رو کشیدم رو خودم وبه ثانیه نکشیده خوابم برد
از خواب بیدارشدم وساعتو نگاه کردم وااای
نمی دونم چطور از تخت دراومدم ورفتم تو حموم با ضربه ای که به در خورد گفتم : کیه ؟!
مامان : بیدار شدی
- خیلی خوابیدم کاش زودتر بیدارم می کردی
مامان : واقعا پر رویی برات یه چیزی اوردم بخوری گروه فیلم بردارم اومده چرا رفتی حموم
- مگه میخوان بیان حموم ؟!
مامان : وایسا بگم ببینم چی میگن
متعجب بودم یعنی چی بعد چند دقیقه مامان ویکی از مردای فیلم بردار اومدن وگفتن یه فیلم کوچلو باید بگیرن کارم تموم شد اومدم بیرون باید می رفتم اتاق خودم لباس پوشیدم واومدم بیرون چند نفر وایساده بودن
اینم گروه فیلم برداری بود که نگار به ما معرفی کرده بودخندم گرفت ولی برای خوشحالی ماه وش هر کاری می کردم
- میگم از عروس هم فیلم گرفتین
مرده لبخندی زد وگفت : یه گروه هم پیش خانمتون هست فقط یکم عجله کنید که وقت کم نیاریم
- باشه چیکار کنم
مرده دستی به شونه ام زد وگفت : اول موهاتون رو خشک کنید مادرتون همه چی رو آماده کرده یه لباس رانت بپوشین از رو تخت شروع می کنیم
نگاش کردم خندید وگفت : برای خانمتون هم این کارا رو کردیم
- شما
لبخند زدوگفت : نه اون گروه خانم هستن نگران نباشید
موهام رو خشک کردم گفت برم رو تخت دراز بکشم وتوزیح می داد چیکار کنم منم هر کاری گفتن رو انجام دادم
- چشاتو آروم باز کن ملافه رو کنار بزن از تخت بیا پایین ساعت رو پاتختی رو نگاه کن بلندشو ...خوبه برو طرف کمد وبه کت شلوارت دست بکش یه لبخند کوچلو بزن ...عالیه
- خوب شد
مرده : عالی شد حالا باید از اول برید حموم
- دیر میشه اخه
مرده : نمیشه آقا دادماد عجله نکن همه چیز رو برنامه است
- خیلی خوب
مجبورم کردن ته ریشم رو بزنم هر چقدر مخالفت کردم فایده نداشت مامان داشت بهمون می خندید
- دوست ندارم بزنم اینجوری بهتره عروس خانمم اینجوری دوست داره
مرده : چرا لج می کنی
- نمیشه
مامان با خنده اومد وگفت : بزن دیگه کیهان
- نمی زنم
کیهان :
مامان بالا سرم وایساده بود وبا حرص گفت : پاشو دیگه کیهان می دونی ساعت چنده
- دیشب خوابم نبرده تو رو خدا یکم دیگه
مامان خندش گرفت ورفت
ملافه رو کشیدم رو خودم وبه ثانیه نکشیده خوابم برد
از خواب بیدارشدم وساعتو نگاه کردم وااای
نمی دونم چطور از تخت دراومدم ورفتم تو حموم با ضربه ای که به در خورد گفتم : کیه ؟!
مامان : بیدار شدی
- خیلی خوابیدم کاش زودتر بیدارم می کردی
مامان : واقعا پر رویی برات یه چیزی اوردم بخوری گروه فیلم بردارم اومده چرا رفتی حموم
- مگه میخوان بیان حموم ؟!
مامان : وایسا بگم ببینم چی میگن
متعجب بودم یعنی چی بعد چند دقیقه مامان ویکی از مردای فیلم بردار اومدن وگفتن یه فیلم کوچلو باید بگیرن کارم تموم شد اومدم بیرون باید می رفتم اتاق خودم لباس پوشیدم واومدم بیرون چند نفر وایساده بودن
اینم گروه فیلم برداری بود که نگار به ما معرفی کرده بودخندم گرفت ولی برای خوشحالی ماه وش هر کاری می کردم
- میگم از عروس هم فیلم گرفتین
مرده لبخندی زد وگفت : یه گروه هم پیش خانمتون هست فقط یکم عجله کنید که وقت کم نیاریم
- باشه چیکار کنم
مرده دستی به شونه ام زد وگفت : اول موهاتون رو خشک کنید مادرتون همه چی رو آماده کرده یه لباس رانت بپوشین از رو تخت شروع می کنیم
نگاش کردم خندید وگفت : برای خانمتون هم این کارا رو کردیم
- شما
لبخند زدوگفت : نه اون گروه خانم هستن نگران نباشید
موهام رو خشک کردم گفت برم رو تخت دراز بکشم وتوزیح می داد چیکار کنم منم هر کاری گفتن رو انجام دادم
- چشاتو آروم باز کن ملافه رو کنار بزن از تخت بیا پایین ساعت رو پاتختی رو نگاه کن بلندشو ...خوبه برو طرف کمد وبه کت شلوارت دست بکش یه لبخند کوچلو بزن ...عالیه
- خوب شد
مرده : عالی شد حالا باید از اول برید حموم
- دیر میشه اخه
مرده : نمیشه آقا دادماد عجله نکن همه چیز رو برنامه است
- خیلی خوب
مجبورم کردن ته ریشم رو بزنم هر چقدر مخالفت کردم فایده نداشت مامان داشت بهمون می خندید
- دوست ندارم بزنم اینجوری بهتره عروس خانمم اینجوری دوست داره
مرده : چرا لج می کنی
- نمیشه
مامان با خنده اومد وگفت : بزن دیگه کیهان
- نمی زنم
۱۲.۶k
۳۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.