زمان زیادی سپری شدتافهمیدم یعنی همین ۴روز پیش فهمیدم که
زمان زیادی سپری شدتافهمیدم یعنی همین ۴روز پیش فهمیدم که عشق اول،دوم و سوم چیزی جز الفاظ بی اساس نیست.این جمله که او اولین فردی بود که وارد زندگی ام شدیااینکه هچکس نمیتواندجای خالی اورابرایم پرکند همه توهم های ذهنی ما است.من فهمیدم زمانش که ازراه برسدمی آیدکسی که توراباتمام وجودش بفهمد،بااشک هایت اشک بریزد وباخنده هایت لبخندبزند،کسی که نه تنها به آسانی ازتودل نمی کند بلکه تازمانی که خون در رگش وهوادر ریه هایش جریان دارد درکنارتومی ماند وهمان زمان است که به عشق های هجده ونوزده سالگی ات میخندی وزیرلب می گویی چه حماقت هایی که نکردم!
اما همین امروز باز فهمیدم هرکسی قادربه درک معنای عشق نیست و نمی توان ازهمه ی آدم ها انتظارداشت که جواب مهرومحبت رامتقابلا پاسخ بدهند.بایدصبرکردتابیایدآن که قرار است تمام شب های تنهایی وبی کسی مان را به خوشی های بی پایان تبدیل کند ولی تو تا آن زمان دلت رابه دستان آلوده ی هرنااهلی نسپار...
اما همین امروز باز فهمیدم هرکسی قادربه درک معنای عشق نیست و نمی توان ازهمه ی آدم ها انتظارداشت که جواب مهرومحبت رامتقابلا پاسخ بدهند.بایدصبرکردتابیایدآن که قرار است تمام شب های تنهایی وبی کسی مان را به خوشی های بی پایان تبدیل کند ولی تو تا آن زمان دلت رابه دستان آلوده ی هرنااهلی نسپار...
۱.۱k
۰۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.