مرا باور کن
مرا باور کن
پارت 50
تیاء
_ نه من می دونم چی میگم تو نمی دونی فکر کنم تو باباشی که انقدر نگرانشی
دانیال--آره باباشم و نگرانشم به تو چه خانم تیاء
- تربچه
دانیال--تربچه خودتی تیاء
_خوب سرتو بزار تو باغچه
یه لیوان پراز ای گرفتم و چند قطره آب روی دانیال انداختم
دانیال - مگه مرض داری
_ آره دارم
دانیال--خوب الان بهت نشون می دم
یه پارچ آب آورد که همشو روم خالی کرد و کله لباسام خیس شدن
-وااااای ببین چجوری تلافی می کنم
دانیال - ببینم خانم جوجو چجوری تلافی می کنی
و به چشمام نگاه کرد
خوب آقا دانیال بچرخ تا بچرخیم
*********************
یه سطل پراز آب دستم بود الان باید اونو همش روی سره دانیال خالی کنم ببین چه اشی واست پختم
با اینکه سطل خیلی سنگین بود ولی اونو محکم گرقته بودم تا به اتاق دانیال رسیدم
داشت تو اتاق راه می رفت تا سطلو توی دست دید گفت
+وای به حالت اگه اینو روم انداختی می کشمت تیاء
سرمو تکون دادم یعنی ترسیدم و خودمو به حالت اینکه می خوام برم تا دانیال سرشو انداخت پایین همه ی سطلو بلند کردم و روش انداخت
وااااای حالا راحت شدم
دانیال همش خیس شده بود و غیض به من نگاه میکنه یعنی حسابت با اکرم الکاتبینه
خواستم در برم که دانیال دنبالم اومد
دره اتاقو بست و دنبالم اومد واااای اتاق دانیال کوچیکه آالان منو میگیره چکا کنم..........
........ ادامه دارد......
پارت 50
تیاء
_ نه من می دونم چی میگم تو نمی دونی فکر کنم تو باباشی که انقدر نگرانشی
دانیال--آره باباشم و نگرانشم به تو چه خانم تیاء
- تربچه
دانیال--تربچه خودتی تیاء
_خوب سرتو بزار تو باغچه
یه لیوان پراز ای گرفتم و چند قطره آب روی دانیال انداختم
دانیال - مگه مرض داری
_ آره دارم
دانیال--خوب الان بهت نشون می دم
یه پارچ آب آورد که همشو روم خالی کرد و کله لباسام خیس شدن
-وااااای ببین چجوری تلافی می کنم
دانیال - ببینم خانم جوجو چجوری تلافی می کنی
و به چشمام نگاه کرد
خوب آقا دانیال بچرخ تا بچرخیم
*********************
یه سطل پراز آب دستم بود الان باید اونو همش روی سره دانیال خالی کنم ببین چه اشی واست پختم
با اینکه سطل خیلی سنگین بود ولی اونو محکم گرقته بودم تا به اتاق دانیال رسیدم
داشت تو اتاق راه می رفت تا سطلو توی دست دید گفت
+وای به حالت اگه اینو روم انداختی می کشمت تیاء
سرمو تکون دادم یعنی ترسیدم و خودمو به حالت اینکه می خوام برم تا دانیال سرشو انداخت پایین همه ی سطلو بلند کردم و روش انداخت
وااااای حالا راحت شدم
دانیال همش خیس شده بود و غیض به من نگاه میکنه یعنی حسابت با اکرم الکاتبینه
خواستم در برم که دانیال دنبالم اومد
دره اتاقو بست و دنبالم اومد واااای اتاق دانیال کوچیکه آالان منو میگیره چکا کنم..........
........ ادامه دارد......
۲.۸k
۲۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.