یه وقتایی یه حرفایی رو نه میشه نشنید، نه میشه نوشت، نه می
یه وقتایی یه حرفایی رو نه میشه نشنید، نه میشه نوشت، نه میشه فراموش کرد
یه آدمایی رو نه میشه ندید، نه میشه فهمید، نه میشه فراموش کرد
یه روزایی رو نه میشه بیدار نشد، نه میشه شب کرد، نه میشه فراموش کرد
همه ی این چیزایی که فراموش نمیشن
میشن دلیل بد خلقی هات
میشن باد توی سرت
میشن اولین سیگار لای انگشتات
میشن همون چیزی که اسمشو میذاشتیم غرور جوانی
وقتی توی اون سن و سال دنیا رو با بودن یک آدم غریبه واسه خودت قشنگ میسازی
بایدم غرور داشته باشی، بایدم از خودی ها غافل بشی
اما وقتی تو، روز به روز آتیشت تند تر میشه و اون روز به روز سردتر
همون آدم، کم کم میشه موی سفید کنار شقیقه هات
میشه یک خط عمیق روی قلبت
مثل یک خش روی سی دی قشنگ عاشقیت
میشه بغضِ جمع شده توی گلوت
مثل جمع شدگی نوار کاست، وسط آهنگ ملایم جوونیت
خلاصه میشه ضد حال وسط روزایی که بدجوری کِیفت کوکه
اون روزارو نمیشه دور انداخت، باید زندگی کرد
اون آدما رو نمیشه ندید، باید دید و از درون لرزید
اون حرفارو نمیشه نزد، نمیشه نشنید
باید زد و شنید و خندید و اشک ریخت و رد کرد
تا رسید به جایی که از غریبه ها اندازه ی غریبه انتظار داشته باشیم و هر کسی رو به راحتی به دنیای خودی ها راه ندیم
میدونید، میخوام بگم
هر آدمی خواسته یا ناخواسته، به دنیای یک غریبه میره و بعد از یه مدت برمیگرده به دنیای خودی ها
حالا یا تنها، یا با همون غریبه
فقط حواستون باشه اگر رفتید و خواستید تنها برگردید
چیزی رو پیش اون غریبه جا نزارید
که مجبور نباشید، یه بار دیگه برگردید به اون آدم
من آدمای زیادی رو میشناسم که حتی قلبشون رو جا گذاشتن
قید قلبشون رو زدن، اما برنگشتن به اون آدم
مثل خیلی از شمایی که خودتون اینجایین
قلبتون یه جای دیگه
یه آدمایی رو نه میشه ندید، نه میشه فهمید، نه میشه فراموش کرد
یه روزایی رو نه میشه بیدار نشد، نه میشه شب کرد، نه میشه فراموش کرد
همه ی این چیزایی که فراموش نمیشن
میشن دلیل بد خلقی هات
میشن باد توی سرت
میشن اولین سیگار لای انگشتات
میشن همون چیزی که اسمشو میذاشتیم غرور جوانی
وقتی توی اون سن و سال دنیا رو با بودن یک آدم غریبه واسه خودت قشنگ میسازی
بایدم غرور داشته باشی، بایدم از خودی ها غافل بشی
اما وقتی تو، روز به روز آتیشت تند تر میشه و اون روز به روز سردتر
همون آدم، کم کم میشه موی سفید کنار شقیقه هات
میشه یک خط عمیق روی قلبت
مثل یک خش روی سی دی قشنگ عاشقیت
میشه بغضِ جمع شده توی گلوت
مثل جمع شدگی نوار کاست، وسط آهنگ ملایم جوونیت
خلاصه میشه ضد حال وسط روزایی که بدجوری کِیفت کوکه
اون روزارو نمیشه دور انداخت، باید زندگی کرد
اون آدما رو نمیشه ندید، باید دید و از درون لرزید
اون حرفارو نمیشه نزد، نمیشه نشنید
باید زد و شنید و خندید و اشک ریخت و رد کرد
تا رسید به جایی که از غریبه ها اندازه ی غریبه انتظار داشته باشیم و هر کسی رو به راحتی به دنیای خودی ها راه ندیم
میدونید، میخوام بگم
هر آدمی خواسته یا ناخواسته، به دنیای یک غریبه میره و بعد از یه مدت برمیگرده به دنیای خودی ها
حالا یا تنها، یا با همون غریبه
فقط حواستون باشه اگر رفتید و خواستید تنها برگردید
چیزی رو پیش اون غریبه جا نزارید
که مجبور نباشید، یه بار دیگه برگردید به اون آدم
من آدمای زیادی رو میشناسم که حتی قلبشون رو جا گذاشتن
قید قلبشون رو زدن، اما برنگشتن به اون آدم
مثل خیلی از شمایی که خودتون اینجایین
قلبتون یه جای دیگه
۱۹.۰k
۲۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.