رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۳۶
من:جانم
راشا:چرا نذاشتی حال اون دختره ی عملیو بگیرم
من:چون بی ارزش بود
راشا عصبی یه پوفی کشید
بعد از ۲۵مین رسیدیم پیاده شدم ایدا دستش دور بازوی اراده
ای خداااااا برم اینو بکشمش ای خداااا
ایدا:منو ارادو رویال و ارمان نمیایم سوار وسیله بازی نمیشیم الان بیرونیم ماکه نمیایم
اراد:ایدا تا الان هیچی بهت نگفتم پرو نشو دیگ اگ دیدی باهات راه میام فقط برای اینه که دلت نشکنه حالا هم منو قاطیه این ماجرا نکن
بازوشو از دستش کشید بیرون
مت انگار رو ابرا بودم وای اخیشششش
اراد:رزا امروز بهت قول دادم ببرمت قایق سواری
اومد دستمو کشید رفت برد سمت جتسکی
داشتم میرفتم ابروهامو برای ایدا بالا انداختم
من:ول کن دستمو
اراد:میخوایم بریمجتسکی
من:من میترسم
اراد:اشکال نداره دوتایی میشینیم
با زور منو برد رو جتسکی جلو نشستم اون پشتم
من:اراد میترسم
اراد:بشین هیچی نگو
با ترس و لرز نشستم
من وقتایی که میترسم چشمامو میبندم
اراد:میترسی سرتو بزار رو شونم
سرمو تو سینش قایم کردم چشمامو محکم گذاشتم روی هم
گازشو بیشتر کرد
من:اراد تو رو خدا میترسم
اراد:الان میریم
بعد از۱۵مین برگشتیم ساحل ایدا داشت با تفرت نگاممیکرد راشا داشت میخندید
من:به چی میخندی
راشا:قیافت خیلی باحال شده بود
با مست زدم به بازوش
من:درد
~~~ریحانه~~~
تا الان ارمیا باهام خیلی خوب بوده من شدم یکی از صمیمی ترین دوستاش از این موضوع خیلی خوشحالم
من:دریاچه جونم
ارمیا:ورپریده به من نگو دریاچه
من:دلمممممم میخواد
زبونمو واسش در اوردم
ارمیا:کع به من میگی دریاچه اره؟
من:اره
دیدم افتاد دنبالم حالا اون بدو من بدو ما از بچه ها خیلی دور بودیم چون میخواییم بریم اسب سواری
دیدم صداش نمیاد
برگشتم دیدم ارمیا نیست
وااا کجاست
من:ارمیاااا ارمیااا کجایی عههه اذیت نکن دیگ ارمیا ارمیاااااااا
دیدم دست یکی رو شونم نشست برگشتم
ارمیا:پخ
واایییی مردم از ترسبرای اینکه حالشو بگیرم خودمو زدم به غش
افتادم رو دستش
سریع منو گرفت
ارمیا:یا خدا ریحانه ریحانهههه پاشو غلط کردم
یه چشممو باز کردم
من:رو حرفت هستی
با تعجب بهم نگاه کرد
ارمیا:تو حالت خوبه
زدم زیر خنده
من:واییییییی خیلی باحال ترسیده بودی
با عصبانیت دستمو گرفت کشید سمت جایی اشب سواری داره
من:ای ارمیا دستم
ارمیا:_____
من:خوب ببخشید
ارمیا:_____
من:عه لوس نشو دیگ
ارمیا وایساد برگشت طرفمبغلم کرد
چشمام گرد شده بود
ارمیا:دیگ همچین کاری نکن
من:گفتم باشه دیگ
پیشونیمو ب*و*سید
داغ کردم
ارمیا:حالاهم بیا بریم اسب سواری
دستمو گرفت رفتیماسب سواری
من:وای اون سفیدرو ببین چه نازه من اونو میخوام
ارمیا:باشه بیا بریم
من:ارمیا یه سوال
ارمیا:جانم بگو
من:ارمیا ارمان رویال و دوست داره
پارت_۳۶
من:جانم
راشا:چرا نذاشتی حال اون دختره ی عملیو بگیرم
من:چون بی ارزش بود
راشا عصبی یه پوفی کشید
بعد از ۲۵مین رسیدیم پیاده شدم ایدا دستش دور بازوی اراده
ای خداااااا برم اینو بکشمش ای خداااا
ایدا:منو ارادو رویال و ارمان نمیایم سوار وسیله بازی نمیشیم الان بیرونیم ماکه نمیایم
اراد:ایدا تا الان هیچی بهت نگفتم پرو نشو دیگ اگ دیدی باهات راه میام فقط برای اینه که دلت نشکنه حالا هم منو قاطیه این ماجرا نکن
بازوشو از دستش کشید بیرون
مت انگار رو ابرا بودم وای اخیشششش
اراد:رزا امروز بهت قول دادم ببرمت قایق سواری
اومد دستمو کشید رفت برد سمت جتسکی
داشتم میرفتم ابروهامو برای ایدا بالا انداختم
من:ول کن دستمو
اراد:میخوایم بریمجتسکی
من:من میترسم
اراد:اشکال نداره دوتایی میشینیم
با زور منو برد رو جتسکی جلو نشستم اون پشتم
من:اراد میترسم
اراد:بشین هیچی نگو
با ترس و لرز نشستم
من وقتایی که میترسم چشمامو میبندم
اراد:میترسی سرتو بزار رو شونم
سرمو تو سینش قایم کردم چشمامو محکم گذاشتم روی هم
گازشو بیشتر کرد
من:اراد تو رو خدا میترسم
اراد:الان میریم
بعد از۱۵مین برگشتیم ساحل ایدا داشت با تفرت نگاممیکرد راشا داشت میخندید
من:به چی میخندی
راشا:قیافت خیلی باحال شده بود
با مست زدم به بازوش
من:درد
~~~ریحانه~~~
تا الان ارمیا باهام خیلی خوب بوده من شدم یکی از صمیمی ترین دوستاش از این موضوع خیلی خوشحالم
من:دریاچه جونم
ارمیا:ورپریده به من نگو دریاچه
من:دلمممممم میخواد
زبونمو واسش در اوردم
ارمیا:کع به من میگی دریاچه اره؟
من:اره
دیدم افتاد دنبالم حالا اون بدو من بدو ما از بچه ها خیلی دور بودیم چون میخواییم بریم اسب سواری
دیدم صداش نمیاد
برگشتم دیدم ارمیا نیست
وااا کجاست
من:ارمیاااا ارمیااا کجایی عههه اذیت نکن دیگ ارمیا ارمیاااااااا
دیدم دست یکی رو شونم نشست برگشتم
ارمیا:پخ
واایییی مردم از ترسبرای اینکه حالشو بگیرم خودمو زدم به غش
افتادم رو دستش
سریع منو گرفت
ارمیا:یا خدا ریحانه ریحانهههه پاشو غلط کردم
یه چشممو باز کردم
من:رو حرفت هستی
با تعجب بهم نگاه کرد
ارمیا:تو حالت خوبه
زدم زیر خنده
من:واییییییی خیلی باحال ترسیده بودی
با عصبانیت دستمو گرفت کشید سمت جایی اشب سواری داره
من:ای ارمیا دستم
ارمیا:_____
من:خوب ببخشید
ارمیا:_____
من:عه لوس نشو دیگ
ارمیا وایساد برگشت طرفمبغلم کرد
چشمام گرد شده بود
ارمیا:دیگ همچین کاری نکن
من:گفتم باشه دیگ
پیشونیمو ب*و*سید
داغ کردم
ارمیا:حالاهم بیا بریم اسب سواری
دستمو گرفت رفتیماسب سواری
من:وای اون سفیدرو ببین چه نازه من اونو میخوام
ارمیا:باشه بیا بریم
من:ارمیا یه سوال
ارمیا:جانم بگو
من:ارمیا ارمان رویال و دوست داره
۷۷.۴k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.