❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشق....
پارت ۱۳
لیلی متعجب گفت : مشکی که خیلی به مهرداد میاد ؟!
مونا : راس میگه بگو ببینم چی بهش گفتی
محیا : خیلی فضولید برید نگاه کنید ببینید چرا
لیلی با اخم محیا رو نگاه کرد واونم رفت بالا
محیا : حیا رو هم پشت در کنار سلامش جا گذاشته
مونا : ولش کن بابا تازگی نداره
محیا : انقدر دلم می خواد سرش به سنگ بخوره
مونا : خیالت راحت تا عروس این خانواده نشه ول نمی کنه
محیا : وای خدا نکنه
- لیلی که دختر قشنگ خوبیه چرا دوستش ندارید؟
مونا : از اخلاقش خوشمون نمیاد
- خوب هر کی یه اخلاقی داره
با صدای بلند مهرداد برگشتیم سمت پله ها مهرداد با خشم گفت : مواظب رفتارت باش لیلی
لیلی با خنده خودشو پشت محسن قایم کرد وگفت : بخدا فکر نمی کردم بترسی
مهرداد اخم کرد واز پله ها اومد پایین
مهرداد : دست از این رفتار بچگونه ات بردار
لیلی : مهرداد شوخی کردم
محسن : خیلی خوب چیزی نشده که
عمه متعجب اومد پایین وگفت : اینجا چه خبره
مهرداد: هیچی مامان
واولین نفر بود که پشت میز نهار نشست وبقیه هم پشت سرش لیلی همش ناراحت مهرداد رو نگاه می کرد
محسن : نکنه قهر کردین شما دوتا
مهرداد چیزی نگفت ولیلی بلند شد وگفت : عصر می بینمتون
مهرداد : این اومد من نمیام
محسن اخمی کردوگفت : مهرداد ؟!!!
مهرداد : تو دوست داری با اون برو
محیا لبخند شیطونی زد نمی دونم مشکل مهردادولیلی چی بود ولی محسن که خیلی هوای لیلی رو داشت
محسن : آشتی کنید دیگه
مهرداد: اخخخ
خندم گرفته بود محیا زده بود تو پاش که با لیلی آشتی نکنه
مونا : اره دیگه آشتی کنید منم با داداش محسن میرم دیگه
مهرداد : خیلی خوب بابا بچه که نیستیم عصر این حمال میاد دنبالت
محسن خیز برداشت واسه مهرداد که زود بلند شد وفرارکرد رفت بالا بعد از نهار همه رفتن واسه استراحت چون عصر همه کلی کار داشتن
عشق....
پارت ۱۳
لیلی متعجب گفت : مشکی که خیلی به مهرداد میاد ؟!
مونا : راس میگه بگو ببینم چی بهش گفتی
محیا : خیلی فضولید برید نگاه کنید ببینید چرا
لیلی با اخم محیا رو نگاه کرد واونم رفت بالا
محیا : حیا رو هم پشت در کنار سلامش جا گذاشته
مونا : ولش کن بابا تازگی نداره
محیا : انقدر دلم می خواد سرش به سنگ بخوره
مونا : خیالت راحت تا عروس این خانواده نشه ول نمی کنه
محیا : وای خدا نکنه
- لیلی که دختر قشنگ خوبیه چرا دوستش ندارید؟
مونا : از اخلاقش خوشمون نمیاد
- خوب هر کی یه اخلاقی داره
با صدای بلند مهرداد برگشتیم سمت پله ها مهرداد با خشم گفت : مواظب رفتارت باش لیلی
لیلی با خنده خودشو پشت محسن قایم کرد وگفت : بخدا فکر نمی کردم بترسی
مهرداد اخم کرد واز پله ها اومد پایین
مهرداد : دست از این رفتار بچگونه ات بردار
لیلی : مهرداد شوخی کردم
محسن : خیلی خوب چیزی نشده که
عمه متعجب اومد پایین وگفت : اینجا چه خبره
مهرداد: هیچی مامان
واولین نفر بود که پشت میز نهار نشست وبقیه هم پشت سرش لیلی همش ناراحت مهرداد رو نگاه می کرد
محسن : نکنه قهر کردین شما دوتا
مهرداد چیزی نگفت ولیلی بلند شد وگفت : عصر می بینمتون
مهرداد : این اومد من نمیام
محسن اخمی کردوگفت : مهرداد ؟!!!
مهرداد : تو دوست داری با اون برو
محیا لبخند شیطونی زد نمی دونم مشکل مهردادولیلی چی بود ولی محسن که خیلی هوای لیلی رو داشت
محسن : آشتی کنید دیگه
مهرداد: اخخخ
خندم گرفته بود محیا زده بود تو پاش که با لیلی آشتی نکنه
مونا : اره دیگه آشتی کنید منم با داداش محسن میرم دیگه
مهرداد : خیلی خوب بابا بچه که نیستیم عصر این حمال میاد دنبالت
محسن خیز برداشت واسه مهرداد که زود بلند شد وفرارکرد رفت بالا بعد از نهار همه رفتن واسه استراحت چون عصر همه کلی کار داشتن
۱۰۹.۲k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.