❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشق...
پارت ۱۵
مهرداد :
از جام بلندشدم ورفتم از پله ها بالا محسن داشت با لیلی حرف می زد توجه نکردم بهشون ورفتم اتاقم تیشرت آستین بلندم رو که تنم بود درآوردم وپیرهن مشکی که رو تخت بود برداشتم همون پیرهنی که محیا می گفت خیلی بهم میاد ولی جلو سینش یکم باز بود ونگاه لیلی آزارام می داد پففف نفس عمیقی کشیدم در اتاق باز شد با اخم برگشتم محسن بود خندید وگفت: چیه فکر کردی باز لیلیه
- اره می خواستم همین شیشه عطر رو بزنم تو سرش
محسن : داداش خشن من دلت میاد زن داداشتو بزنی
اخم کردم بهش محسن از بچگی عاشق لیلی بود ولی چونوعاشق کروکوره نمی دید لیلی خیلی به داداشش هم علاقه داره که من باشم بارها گفته ومن هر بار محسن رو یادآوری کردم ولی اون می گفت عاشق منه کسی که دوسال از من بزرگتر بودجالب بود با محسنم مثله عاشق معشوق ها رفتار می کرد
محسن : سفید برفی چیه زل زدی به من
- هر وقت زنت شد میگم زن داداش حیفی بخدا محسن
محسن اخمی کردوجدی گفت : پسر بدی نشو دیگه
پیرهن مشکی رو از دستم کشید وخودش پوشیدش یه بافت پاییزه طوسی پوشیدم وگفتم : یه بار دیگه گفتی سفید برفی مو تو سرت نمی زارم محسن
محسن خندید وبعلم کردوگفت : قربون داداش حساس خودم بشم
زدم زیر دستش وگفتم : برو کنار حالمو بهم زدی
پیرهن تو تن محسن عالی بود شوتی زدم وگفتم : خیلی بهت میاد پسر
- سلام ...
برگشتم طرف صدا محیا با اون موهای آشفته اومد تو اتاق وگفت : کی لیلی رو فرستاد بالا سرمن
به محسن اشاره کردم وتقریبا از اتاق فرار کردم دیدم شیشه عطر تو دستمه خندم گرفته بود یکم عطر زدم نیلوفر از اتاقش اومد بیرون یه دختر ریزه میزه ای با مزه ای بور نگاهم کرد وسرشو انداخت پایین خیلی خجالتی بود اینم بخاطر سن کمش بود پشت سرم از پله ها اومد پایین مامان متعجب نگاهم کرد وگفت : این شیشه عطر چیه دستت
- یادم رفت باهام آوردمش بیرون
لیلی باز داشت منو با نگاهش کلافه می کرد بهش اخم کردم لبخند زدوعطررو ازدستم کشید وبو کرد
- بوی عطرت عالیه مهرداد مثله خودت
متعجب نگاهش کردم کسی نبود بهش اخم کردم وگفتم : حواست به رفتارت باشه لیلی خیلی داری پررو میشی می دونی که بخوام تلافی کنم بد می بینی
لیلی اما مشتاق نگاهم کردوگفت : من عاشق تلافی کردناتم هستم چشم تیله ای
اخم کردم بهش ونشستم نیلوفرم اومد نشست لیلی داشت سربه سرش می زاشت
عشق...
پارت ۱۵
مهرداد :
از جام بلندشدم ورفتم از پله ها بالا محسن داشت با لیلی حرف می زد توجه نکردم بهشون ورفتم اتاقم تیشرت آستین بلندم رو که تنم بود درآوردم وپیرهن مشکی که رو تخت بود برداشتم همون پیرهنی که محیا می گفت خیلی بهم میاد ولی جلو سینش یکم باز بود ونگاه لیلی آزارام می داد پففف نفس عمیقی کشیدم در اتاق باز شد با اخم برگشتم محسن بود خندید وگفت: چیه فکر کردی باز لیلیه
- اره می خواستم همین شیشه عطر رو بزنم تو سرش
محسن : داداش خشن من دلت میاد زن داداشتو بزنی
اخم کردم بهش محسن از بچگی عاشق لیلی بود ولی چونوعاشق کروکوره نمی دید لیلی خیلی به داداشش هم علاقه داره که من باشم بارها گفته ومن هر بار محسن رو یادآوری کردم ولی اون می گفت عاشق منه کسی که دوسال از من بزرگتر بودجالب بود با محسنم مثله عاشق معشوق ها رفتار می کرد
محسن : سفید برفی چیه زل زدی به من
- هر وقت زنت شد میگم زن داداش حیفی بخدا محسن
محسن اخمی کردوجدی گفت : پسر بدی نشو دیگه
پیرهن مشکی رو از دستم کشید وخودش پوشیدش یه بافت پاییزه طوسی پوشیدم وگفتم : یه بار دیگه گفتی سفید برفی مو تو سرت نمی زارم محسن
محسن خندید وبعلم کردوگفت : قربون داداش حساس خودم بشم
زدم زیر دستش وگفتم : برو کنار حالمو بهم زدی
پیرهن تو تن محسن عالی بود شوتی زدم وگفتم : خیلی بهت میاد پسر
- سلام ...
برگشتم طرف صدا محیا با اون موهای آشفته اومد تو اتاق وگفت : کی لیلی رو فرستاد بالا سرمن
به محسن اشاره کردم وتقریبا از اتاق فرار کردم دیدم شیشه عطر تو دستمه خندم گرفته بود یکم عطر زدم نیلوفر از اتاقش اومد بیرون یه دختر ریزه میزه ای با مزه ای بور نگاهم کرد وسرشو انداخت پایین خیلی خجالتی بود اینم بخاطر سن کمش بود پشت سرم از پله ها اومد پایین مامان متعجب نگاهم کرد وگفت : این شیشه عطر چیه دستت
- یادم رفت باهام آوردمش بیرون
لیلی باز داشت منو با نگاهش کلافه می کرد بهش اخم کردم لبخند زدوعطررو ازدستم کشید وبو کرد
- بوی عطرت عالیه مهرداد مثله خودت
متعجب نگاهش کردم کسی نبود بهش اخم کردم وگفتم : حواست به رفتارت باشه لیلی خیلی داری پررو میشی می دونی که بخوام تلافی کنم بد می بینی
لیلی اما مشتاق نگاهم کردوگفت : من عاشق تلافی کردناتم هستم چشم تیله ای
اخم کردم بهش ونشستم نیلوفرم اومد نشست لیلی داشت سربه سرش می زاشت
۸۹.۶k
۱۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.