فرار از گناه...
فرار از گناه...
در زندگی بســیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده میشود. این کار
باعث رشــد ســریع معنوی آنان میگردد. این کنترل نفس بیشتر در شهوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف علیه السلام خداوند میفرماید:هرکس تقوا پیشه کند و)در مقابل شهوت و هوس(صبر و مقاومت نماید،
خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
که نشان میدهد این یک قانون عمومی بوده و اختصاص به حضرت یوسف علیه السلام ندارد.
از پیروزی انقالب یک ماه گذشت. چهره و قامت ابراهیم بسیار جذابتر شده بود. هر روز در حالی که کت و شلوار زیبائی میپوشید به محل کار میآمد. محل کار او در شمال تهران بود. یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است! کمتر
حرف میزد، تو حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چیزی شده؟! گفت: نه، چیز مهمی نیست. اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده.گفتم: اگه چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم.
کمی سکوت کرد. به آرامی گفت: »چند روزه که دختری بیحجاب، توی این محله به من گیر داده! گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمیکنم!
رفتم تو فکر، بعد یکدفعه خندیدم! ابراهیم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسید: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسیدم، فکر کردم چی شده!؟ بعــد نگاهی به قد و باالی ابراهیم انداختم و گفتم: با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتفاق خیلی عجیب نیست! گفت: یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و
قیافه ام این حرف رو زده. لبخندی زدم وگفتم: شک نکن!
روز بعد تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار، بدون کت و شــلوار! فردای آن روز بــا پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر، حتی با شــلوار کردی و دمپائی آمده بود. ابراهیم این کار
را مدتی ادامه داد. باالخره از آن وسوسه شیطانی رها شد.
#شهید_ابراهیم_هادی #کتاب #سلام_بر_ابراهیم
#شهادت
لینک دانلود کتاب سلام بر ابراهیم
http://www.mazhabbook.ir/image/catalog/pdf/befff237c82d1305acb36719052919ca---.pdf
در زندگی بســیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده میشود. این کار
باعث رشــد ســریع معنوی آنان میگردد. این کنترل نفس بیشتر در شهوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف علیه السلام خداوند میفرماید:هرکس تقوا پیشه کند و)در مقابل شهوت و هوس(صبر و مقاومت نماید،
خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
که نشان میدهد این یک قانون عمومی بوده و اختصاص به حضرت یوسف علیه السلام ندارد.
از پیروزی انقالب یک ماه گذشت. چهره و قامت ابراهیم بسیار جذابتر شده بود. هر روز در حالی که کت و شلوار زیبائی میپوشید به محل کار میآمد. محل کار او در شمال تهران بود. یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است! کمتر
حرف میزد، تو حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چیزی شده؟! گفت: نه، چیز مهمی نیست. اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده.گفتم: اگه چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم.
کمی سکوت کرد. به آرامی گفت: »چند روزه که دختری بیحجاب، توی این محله به من گیر داده! گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمیکنم!
رفتم تو فکر، بعد یکدفعه خندیدم! ابراهیم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسید: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسیدم، فکر کردم چی شده!؟ بعــد نگاهی به قد و باالی ابراهیم انداختم و گفتم: با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتفاق خیلی عجیب نیست! گفت: یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و
قیافه ام این حرف رو زده. لبخندی زدم وگفتم: شک نکن!
روز بعد تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار، بدون کت و شــلوار! فردای آن روز بــا پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر، حتی با شــلوار کردی و دمپائی آمده بود. ابراهیم این کار
را مدتی ادامه داد. باالخره از آن وسوسه شیطانی رها شد.
#شهید_ابراهیم_هادی #کتاب #سلام_بر_ابراهیم
#شهادت
لینک دانلود کتاب سلام بر ابراهیم
http://www.mazhabbook.ir/image/catalog/pdf/befff237c82d1305acb36719052919ca---.pdf
۴۷.۹k
۲۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.