64
#64
عشق ووفش💜♾️💙
ارسلان: خب سرمت تموم شد
به دکتر گفتم سرمو در اورد و رفتیم خونه
یه مدت گذشت به نیکا گفتم بریم کافه
نشسته بودیم به نیکا نگاه میکردم اونم به من که متوجه نگاه سنگینی رو خدم شدم و دیدم یه دختره بم زل زده و هی چشمک میزنه هی خودمو میزدم اون راه که نیکا نفهمه که سفارشمونو اوردن
نیکا: داشتم کیکمو میخوردم بعد سرمو اوردم بالا دیدم ارسلان به یه جا خیره شده سرمو سریع چرخوندم که چشم به یه دختره خورد که پاره چشمک میزنه که یهو منو دید و رنگش پرید
بعد به ارسلان نگاه کردم اونم با ترس به من که بلند شدمو از کافه زدم بیرون
ارسلان: بلند شپم و رفتم دنبالش خیلی سریع میرف منم صداش میزدم رفت اونوذ خیابون میخاسم از خیایون سریع رد شم که یهو صدای بوق ماشینو شنیدم و بعدم خوردم رو زمین و اسمونو نگاه میکردم
نیکا: همینجور صدام میزد که یهو صداش یا بوق ماشین قطع شد دیگه خرکت نکردم چرخیدم و ارسلانو روی زمین دیدم
ا ا ا رس لاننننن😭
دوییدم سمتش
ارسلان ارسلان منو نکاه کن ترخدا عه پیشم نرو
ارسلان: ن ی کا
#خاموشی مطلق🗿
50 تا کام🗿
عشق ووفش💜♾️💙
ارسلان: خب سرمت تموم شد
به دکتر گفتم سرمو در اورد و رفتیم خونه
یه مدت گذشت به نیکا گفتم بریم کافه
نشسته بودیم به نیکا نگاه میکردم اونم به من که متوجه نگاه سنگینی رو خدم شدم و دیدم یه دختره بم زل زده و هی چشمک میزنه هی خودمو میزدم اون راه که نیکا نفهمه که سفارشمونو اوردن
نیکا: داشتم کیکمو میخوردم بعد سرمو اوردم بالا دیدم ارسلان به یه جا خیره شده سرمو سریع چرخوندم که چشم به یه دختره خورد که پاره چشمک میزنه که یهو منو دید و رنگش پرید
بعد به ارسلان نگاه کردم اونم با ترس به من که بلند شدمو از کافه زدم بیرون
ارسلان: بلند شپم و رفتم دنبالش خیلی سریع میرف منم صداش میزدم رفت اونوذ خیابون میخاسم از خیایون سریع رد شم که یهو صدای بوق ماشینو شنیدم و بعدم خوردم رو زمین و اسمونو نگاه میکردم
نیکا: همینجور صدام میزد که یهو صداش یا بوق ماشین قطع شد دیگه خرکت نکردم چرخیدم و ارسلانو روی زمین دیدم
ا ا ا رس لاننننن😭
دوییدم سمتش
ارسلان ارسلان منو نکاه کن ترخدا عه پیشم نرو
ارسلان: ن ی کا
#خاموشی مطلق🗿
50 تا کام🗿
۱۸.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.