70
#70
عشق ووفش💜♾️💙
ارسلان: ببخشید 😂💜
نیکا: اشکال نداره
امادخ شدم و رفتیم در خونمون که قپای بابامو شنیدم که گف کیه و بعدم درو باز کرد
س سلام بابا
بابای نی: ن نیکا ت تو اینجا چیکا میکنی
نیکا: با اشک توی چشام گفتم
اومدم ببینمت 🥺
بابای نی: کشیدمش تو بغلم
دخترم دورت بگردم منو ببخش
نیکا: چرا بابا🥺
بایای نیکا: من من اون روز رفتم سر قبر مامانت یکم حالم بد بود اون پول هم که قرار بود بم بدن سر تو بدجور منو تحریک کرد واسه همین کردمت بیرون ببخشید 😭
نیکا: اشکال نداره بابایی🥺
بایای نی: اینهمه مدت کجا بودی😭
نیکا: همون کسی که قرار بود برم تو خونش کار کنم ار من خشش اومد و ازدواج کردیم
بابای نی: چ چی تو ازدواج کردی
نیکا: ارع گفتم شاید دیگه منو نمیخای منم ازدواج کردم 🥺
بابای نیکا: فدات شم مهم نی😭
ارسلان: بهشون نگاه که میکردم اشک توی چشام حلقه زد و بغض کردم
نیکا: ارسلان بیا این این بابامه🥺
ارسلان: رفتم جلو تر
س سلام بابا
بابای اذ: سلام پسرم مرصی که هوای نیکا رو داشتس
ارسلان: حاعش میکنم کاری نکردم (با بغض)
نیکا: ارسلان خوبی
ارسلان: ارع فقط یکم احساسی شدم😅
بابای ار: بیاین بریم داخل
نیکا: ن بابا ما اومدیم تورو ببریم و خوبت کنیم اما انکار حالت خوب شده جالا یه خونه تو محله خودمون کرفتیم برات که نزدیکم باشی بیا بریم
بابای نی: ا اما
ارسلان: اما نداریم بابا بیا بریم
بایای نی: پس این خونه چی
نیکا: میدیمش به بچه های بی سرپرست
بابای نی: پیشونیشو بوسیدم
دورت بگردم
نیکا: 🥺💜
با بابام سوار ماشین شدیم و رقتیم و بابامو بردیم خونه خودمون
بایای نی: رفتم و نشستم روی مبل خونه نیکا و ارسلان مث خونه خودمون بود(بچه ها درسته بازی قمار میکرد ولی خونشون که همشون زندگی میکردن همونه)
نیکا: رفتم و شربت اوردم
بفرما بابا
بابای نی: ممنون قشنگم
نیکا: 💜
ارسلان بفرما
ارسلان: ممنون عزیزم
نیکا: نشستم کنار ارسلان و یابام کلی حرف زدیم
که ایفون به صدا در اومد
50 تا کام
عشق ووفش💜♾️💙
ارسلان: ببخشید 😂💜
نیکا: اشکال نداره
امادخ شدم و رفتیم در خونمون که قپای بابامو شنیدم که گف کیه و بعدم درو باز کرد
س سلام بابا
بابای نی: ن نیکا ت تو اینجا چیکا میکنی
نیکا: با اشک توی چشام گفتم
اومدم ببینمت 🥺
بابای نی: کشیدمش تو بغلم
دخترم دورت بگردم منو ببخش
نیکا: چرا بابا🥺
بایای نیکا: من من اون روز رفتم سر قبر مامانت یکم حالم بد بود اون پول هم که قرار بود بم بدن سر تو بدجور منو تحریک کرد واسه همین کردمت بیرون ببخشید 😭
نیکا: اشکال نداره بابایی🥺
بایای نی: اینهمه مدت کجا بودی😭
نیکا: همون کسی که قرار بود برم تو خونش کار کنم ار من خشش اومد و ازدواج کردیم
بابای نی: چ چی تو ازدواج کردی
نیکا: ارع گفتم شاید دیگه منو نمیخای منم ازدواج کردم 🥺
بابای نیکا: فدات شم مهم نی😭
ارسلان: بهشون نگاه که میکردم اشک توی چشام حلقه زد و بغض کردم
نیکا: ارسلان بیا این این بابامه🥺
ارسلان: رفتم جلو تر
س سلام بابا
بابای اذ: سلام پسرم مرصی که هوای نیکا رو داشتس
ارسلان: حاعش میکنم کاری نکردم (با بغض)
نیکا: ارسلان خوبی
ارسلان: ارع فقط یکم احساسی شدم😅
بابای ار: بیاین بریم داخل
نیکا: ن بابا ما اومدیم تورو ببریم و خوبت کنیم اما انکار حالت خوب شده جالا یه خونه تو محله خودمون کرفتیم برات که نزدیکم باشی بیا بریم
بابای نی: ا اما
ارسلان: اما نداریم بابا بیا بریم
بایای نی: پس این خونه چی
نیکا: میدیمش به بچه های بی سرپرست
بابای نی: پیشونیشو بوسیدم
دورت بگردم
نیکا: 🥺💜
با بابام سوار ماشین شدیم و رقتیم و بابامو بردیم خونه خودمون
بایای نی: رفتم و نشستم روی مبل خونه نیکا و ارسلان مث خونه خودمون بود(بچه ها درسته بازی قمار میکرد ولی خونشون که همشون زندگی میکردن همونه)
نیکا: رفتم و شربت اوردم
بفرما بابا
بابای نی: ممنون قشنگم
نیکا: 💜
ارسلان بفرما
ارسلان: ممنون عزیزم
نیکا: نشستم کنار ارسلان و یابام کلی حرف زدیم
که ایفون به صدا در اومد
50 تا کام
۳۱.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.