من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#پارت_2
ا.ت کمی ترسیدم ولی دیگه نمیتونم کاری کنم من ب پول نیاز دارم و مجبورم ک این کارو انجام بدم . ولی دروغ چرا کوک یکم زیادی جذابه لعنتی یکم کمتر جذاب باش .(نه میخوای بچم جذاب نباشه؟:/)
ک یکدفعه جونگکوک اومد داخل اتاق و گفت : نمیای شام بخوری ؟ بلند شو بیا پایین شام امادس .
ا.ت : عااام اوکی الان میام .
کوک : زود بیا بیب .عااامم منظورم ا.ت بود (خجالت زده)
ا.ت : اوکی بزار لباسشان رو عوض کنم الان میام . بعد از 2مین رفتم پایین ک دیدیم کوک هنوز هیچی نخورده بود ک یهو گفت : ا.ت بیا بخور غذا یخ کرد بدو بیا .
غذا مون رو خوردیم و خواستم ک میز رو جمع کنم ک کوک گفت : داری چ کار میکنی ا.ت ؟ بدو بیا اتاق کارت دارم زود باش کیم ا.ت .
دروغ چرا کمی ترسیدم ولی خب مجبور بودم و رفتم .
در اتاق رو ک باز کردم دیدم کوک نیستش و با خودم گفتم برم ی دوش بگیرم و بیام بعد از 10 مین از حموم در اومدم و لباسام و پوشیدم و رفتم ب اتاق کوک ک دیدم ...
#پارت_2
ا.ت کمی ترسیدم ولی دیگه نمیتونم کاری کنم من ب پول نیاز دارم و مجبورم ک این کارو انجام بدم . ولی دروغ چرا کوک یکم زیادی جذابه لعنتی یکم کمتر جذاب باش .(نه میخوای بچم جذاب نباشه؟:/)
ک یکدفعه جونگکوک اومد داخل اتاق و گفت : نمیای شام بخوری ؟ بلند شو بیا پایین شام امادس .
ا.ت : عااام اوکی الان میام .
کوک : زود بیا بیب .عااامم منظورم ا.ت بود (خجالت زده)
ا.ت : اوکی بزار لباسشان رو عوض کنم الان میام . بعد از 2مین رفتم پایین ک دیدیم کوک هنوز هیچی نخورده بود ک یهو گفت : ا.ت بیا بخور غذا یخ کرد بدو بیا .
غذا مون رو خوردیم و خواستم ک میز رو جمع کنم ک کوک گفت : داری چ کار میکنی ا.ت ؟ بدو بیا اتاق کارت دارم زود باش کیم ا.ت .
دروغ چرا کمی ترسیدم ولی خب مجبور بودم و رفتم .
در اتاق رو ک باز کردم دیدم کوک نیستش و با خودم گفتم برم ی دوش بگیرم و بیام بعد از 10 مین از حموم در اومدم و لباسام و پوشیدم و رفتم ب اتاق کوک ک دیدم ...
۱۰.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.