من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#پارت_4
که کوک لباس ا.ت رو کشید و روی تخت انداخت و روش خیمه زد .
ا.ت ترسیده بود ، عرق کرده بود ، نفس نفس میزد و سرخ شده بود ک اینجا بود که کوک هم سرخ شد و خجالت کشید .
کوک کم کم از روی ا.ت بلند شد و رفت خودشو به دیوار چسبوند ولی زود خودشو جمع و جور کرد چون نمی خواست ا.ت اونو اینقدر ضعیف و بی دفاع ببینه ولی ا.ت سر جاش خشکش زده بود .
کوک رفت و کنار ا.ت نشست و توی چشمای ا.ت خیره شد و گفت : بیبی کوچولوی من نظرش با کمی شیطونی روی تخت چیه ؟
و بدون اینکه بدونه نظر ا.ت چیه دوباره روی ا.ت خیمه زد و صورتش رو نزدیک ا.ت برد و لباش رو روی لبای ا.ت گذاشت و یک بوسه ی ترم به ا.ت داد ولی ا.ت خودش رو کنار کشید (مگه بیماری عزیزم ؟ بنده خدا نمی دونه ک میلیون ها نفر میخوان جاش باشن (حالا نکه واقعی هست همش الکیه😂) ا.ت یکم سر عقل بیاااا ) و گفت : داری چکار میکنی ؟ مگه نگفتی ک فقط میخوای باهام حرف بزنی ؟؟؟ نکنه رابطه میخوای ؟
ک کوک گفت : عاااا چه دختر باهوشی دارم من . انگاری ک خودت هم بدت نمیاد یکم شیطونی کنیم
که ا.ت گفت : نه...نهه..نهههه نمیتونم نمیخوام .ک تا به خودم اومدم دیدم ک.کوک لباس هاش زد در اورده و داره میاد سمتم تا لباس های منم از تنم در بیاره....
#پارت_4
که کوک لباس ا.ت رو کشید و روی تخت انداخت و روش خیمه زد .
ا.ت ترسیده بود ، عرق کرده بود ، نفس نفس میزد و سرخ شده بود ک اینجا بود که کوک هم سرخ شد و خجالت کشید .
کوک کم کم از روی ا.ت بلند شد و رفت خودشو به دیوار چسبوند ولی زود خودشو جمع و جور کرد چون نمی خواست ا.ت اونو اینقدر ضعیف و بی دفاع ببینه ولی ا.ت سر جاش خشکش زده بود .
کوک رفت و کنار ا.ت نشست و توی چشمای ا.ت خیره شد و گفت : بیبی کوچولوی من نظرش با کمی شیطونی روی تخت چیه ؟
و بدون اینکه بدونه نظر ا.ت چیه دوباره روی ا.ت خیمه زد و صورتش رو نزدیک ا.ت برد و لباش رو روی لبای ا.ت گذاشت و یک بوسه ی ترم به ا.ت داد ولی ا.ت خودش رو کنار کشید (مگه بیماری عزیزم ؟ بنده خدا نمی دونه ک میلیون ها نفر میخوان جاش باشن (حالا نکه واقعی هست همش الکیه😂) ا.ت یکم سر عقل بیاااا ) و گفت : داری چکار میکنی ؟ مگه نگفتی ک فقط میخوای باهام حرف بزنی ؟؟؟ نکنه رابطه میخوای ؟
ک کوک گفت : عاااا چه دختر باهوشی دارم من . انگاری ک خودت هم بدت نمیاد یکم شیطونی کنیم
که ا.ت گفت : نه...نهه..نهههه نمیتونم نمیخوام .ک تا به خودم اومدم دیدم ک.کوک لباس هاش زد در اورده و داره میاد سمتم تا لباس های منم از تنم در بیاره....
۶.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.