صدای خاموش✧
صدای خاموش✧
#پارت24
°از زبان دازای]
وقتی زنگ تفریح خورد، دستمو رو شونه هاش گذاشتم که روشو سمتم برگردوند.
یه تار ـه ابرومو بالا دادم ـو گفتم: امروز چرا اینقدر دیر اومدی سر کلاس؟ اون دوتا غولتشن کاری بهت نداشتن؟
همون موقع جک گفت: دازای اخیرا فضول شدی.
شونه ای بالا انداختم ـو گفتم: شاید.
داخل دفترچه ـش چیزی نوشت ـو بهم نشون داد:
•اونا فقط ازم خواستن که برم بهشون توی درساشون کمک کنم، چیزه خاصی نبود☆
سری تکون دادم ـو با لبخند گفتم: فک کردم اذیتت کردن.
چویا سری تکون داد ـو به دفترچه ـش روی میز نگاه کرد.
خواستم چیزی بگم که جک روی میز روبه روی چویا نشست ـو با لبخند گفت: به نظرت دازای احمق نیست؟
با بی حوصلگی به جک نگاه کردم که چویا با سر حرفشو تائید کرد.
به چویا نگاه کردم که لبخند ـه دندون نمایی زد.
لبخندی زدم ـو دستامو رو پهلوهام گذاشتم ـو قیافه ی مغرورانه ای به خودم گرفتم، گفتم: خیلی ممنون که ازم تعریف کردید.
جک مشتی به بازوم زد که باعث شد اخ ـه کوتاهی زیر لب بگم.
دستمو رو بازوم گذاشتم ـو گفتم: چرا میزنی؟
با اخم بهم نگاه کرد که با لبخند ـه موزیانه ای گفتم: بخاطره اینکه زیادی خوشتیپم؟
تا این حوفو زدم چویا به بازوی اون یکی دستم زد ـو با اخم نگام کرد.
با لبخند ـه کجی گفتم: یکی کم بود یدونه دیگه هم بهش اضاف شد.
جک با اخم گفت: هوی!
لبخند مغرورانه ای زدم ـو روبه چویا گفتم: میخوام از این به بعد کوتوله ی مو...
دفتر مدیر}
از زبان دازای]
_ناکاهارا چویا، انگار علاقه زیادی به کتک زدن بقیه داری درسته؟
چویا سرشو پایین انداخت ـو سرشو به معنای نه تکون داد.
لبخند ـه کجی زدم ـو گفتم: تقصیر چویا نبود من بودم که عصبانی ـش کردم.
مدیر بدون ـه توجه به حرفی که زدم گفت: ناکاهارا کلاس ـت عوض میشه، دفعه ی قبل بهت تذکر داده بودم، یادته که؟
چویا سری تکون داد که مدیر دوباره گفت: اگه این کارت دوباره تکرار بشه از مدرسه اخراجی.
برو به کلاس "P" یه نفره دیگه هم میفرستم تو کلاس "B" از این به بعد اون کلاسته، اگر دوباره دعپا کنی اخراجت میکنم.
سریع گفتم: ولی اقای مدیر اون که کاری نکرده من رو اصابش راه رفتم ـو اون کتکم زد، کاری نکر...!
مدیر اتگشتشو جلو بینی ـش گرفت که باعث شد حرفمو بخورم.
دستشو پایین اورد ـو گفت: حرفه اضافه نداریم چویا میره کلاس P. میتونید برید.
سرمو پایین انداختم، چویا تعظیم کوتاهی کرد ـو از دفتر بیرون رفت، منم کمی خم شدم ـو بیرون رفتم.
با صدای نسبتا بلندی گفتم: چویا..، چویا معذرت میخوام یه لحظه صبر کن.
سمتش دوییدم ـو دستشو گرفتم که وایساد.
با شرمندگی گفتم: من... من واقعا معذرت میخوام نمیخواستم همچین اتفاقی بیوفته.
سمتم برگشت ـو داخل دفترچه ـش چیزی نوشت ـو با لبخند نشونم داد:
•عیبی نداره، منم که باید ازت معذرت بخوام نباید زود از کوره در میرفتم☆
دستشو ول کردم ـو "اوهوم" ـی زیر لب گفتم.
سمت ـه کلاسمون برگشت که صدای جک از پشت سرم اومد:
_چی شد؟ مدیر بهش چی گفت؟!
بدون ـه اینکه سمتش برگردم گفتم: انتقالی گرفت به کلاس P یه نفر ـه دیگه میاد بجای چویا.
_دیدی چیکار کردی؟
جک روبه روم وایساد ـو گفت: کلاسش عوض شده دوستی ـتون که هنوز خراب نشده.
ادامه دارد...
#صدای_خاموش_سوکوکو_دازای_چویا
#ناکاهارا_چویا_دازای_اوسامو
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#بونگو_استری_داگز
#پارت24
°از زبان دازای]
وقتی زنگ تفریح خورد، دستمو رو شونه هاش گذاشتم که روشو سمتم برگردوند.
یه تار ـه ابرومو بالا دادم ـو گفتم: امروز چرا اینقدر دیر اومدی سر کلاس؟ اون دوتا غولتشن کاری بهت نداشتن؟
همون موقع جک گفت: دازای اخیرا فضول شدی.
شونه ای بالا انداختم ـو گفتم: شاید.
داخل دفترچه ـش چیزی نوشت ـو بهم نشون داد:
•اونا فقط ازم خواستن که برم بهشون توی درساشون کمک کنم، چیزه خاصی نبود☆
سری تکون دادم ـو با لبخند گفتم: فک کردم اذیتت کردن.
چویا سری تکون داد ـو به دفترچه ـش روی میز نگاه کرد.
خواستم چیزی بگم که جک روی میز روبه روی چویا نشست ـو با لبخند گفت: به نظرت دازای احمق نیست؟
با بی حوصلگی به جک نگاه کردم که چویا با سر حرفشو تائید کرد.
به چویا نگاه کردم که لبخند ـه دندون نمایی زد.
لبخندی زدم ـو دستامو رو پهلوهام گذاشتم ـو قیافه ی مغرورانه ای به خودم گرفتم، گفتم: خیلی ممنون که ازم تعریف کردید.
جک مشتی به بازوم زد که باعث شد اخ ـه کوتاهی زیر لب بگم.
دستمو رو بازوم گذاشتم ـو گفتم: چرا میزنی؟
با اخم بهم نگاه کرد که با لبخند ـه موزیانه ای گفتم: بخاطره اینکه زیادی خوشتیپم؟
تا این حوفو زدم چویا به بازوی اون یکی دستم زد ـو با اخم نگام کرد.
با لبخند ـه کجی گفتم: یکی کم بود یدونه دیگه هم بهش اضاف شد.
جک با اخم گفت: هوی!
لبخند مغرورانه ای زدم ـو روبه چویا گفتم: میخوام از این به بعد کوتوله ی مو...
دفتر مدیر}
از زبان دازای]
_ناکاهارا چویا، انگار علاقه زیادی به کتک زدن بقیه داری درسته؟
چویا سرشو پایین انداخت ـو سرشو به معنای نه تکون داد.
لبخند ـه کجی زدم ـو گفتم: تقصیر چویا نبود من بودم که عصبانی ـش کردم.
مدیر بدون ـه توجه به حرفی که زدم گفت: ناکاهارا کلاس ـت عوض میشه، دفعه ی قبل بهت تذکر داده بودم، یادته که؟
چویا سری تکون داد که مدیر دوباره گفت: اگه این کارت دوباره تکرار بشه از مدرسه اخراجی.
برو به کلاس "P" یه نفره دیگه هم میفرستم تو کلاس "B" از این به بعد اون کلاسته، اگر دوباره دعپا کنی اخراجت میکنم.
سریع گفتم: ولی اقای مدیر اون که کاری نکرده من رو اصابش راه رفتم ـو اون کتکم زد، کاری نکر...!
مدیر اتگشتشو جلو بینی ـش گرفت که باعث شد حرفمو بخورم.
دستشو پایین اورد ـو گفت: حرفه اضافه نداریم چویا میره کلاس P. میتونید برید.
سرمو پایین انداختم، چویا تعظیم کوتاهی کرد ـو از دفتر بیرون رفت، منم کمی خم شدم ـو بیرون رفتم.
با صدای نسبتا بلندی گفتم: چویا..، چویا معذرت میخوام یه لحظه صبر کن.
سمتش دوییدم ـو دستشو گرفتم که وایساد.
با شرمندگی گفتم: من... من واقعا معذرت میخوام نمیخواستم همچین اتفاقی بیوفته.
سمتم برگشت ـو داخل دفترچه ـش چیزی نوشت ـو با لبخند نشونم داد:
•عیبی نداره، منم که باید ازت معذرت بخوام نباید زود از کوره در میرفتم☆
دستشو ول کردم ـو "اوهوم" ـی زیر لب گفتم.
سمت ـه کلاسمون برگشت که صدای جک از پشت سرم اومد:
_چی شد؟ مدیر بهش چی گفت؟!
بدون ـه اینکه سمتش برگردم گفتم: انتقالی گرفت به کلاس P یه نفر ـه دیگه میاد بجای چویا.
_دیدی چیکار کردی؟
جک روبه روم وایساد ـو گفت: کلاسش عوض شده دوستی ـتون که هنوز خراب نشده.
ادامه دارد...
#صدای_خاموش_سوکوکو_دازای_چویا
#ناکاهارا_چویا_دازای_اوسامو
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#بونگو_استری_داگز
۶.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.