|{Vibe of life again}|
Part 3
بیدار شدم
و خودمو توی یه اتاق قشنگ
پیدا کردم به لباسام نگاه کردم…
شت لباسو برم از هر طرف پاره شده
بلند شدم که یه برسی ریز داشته باشم
که یهو ینفر اومد داخل با اومدنش تو دوباره
درد زخمامو حس کردم و به یادشون افتادم
چن مین فقط تو تخم چشای هم دیگه زل زدیم
که من گفتم نمی خوای معذرت خواهی کنی؟
مین یون:
من که کاری نکردم
فقط بر حسب سود خودم اومدمو منطقه ی تو رو تصرف کردم تازه باید تشکرم کنی که نکشتمت
لی سو: هه بشین تا ازت تشکر کنم
خب الان من باید اینجا چیکار کنم؟
ها ؟ میزاری برم از این جهنم خونه؟
مین یون: معلومه که نه
باید بین اینا انتخاب کنی: مرگ،کنیزی،سرباز،
لی سو: گذینه ی چهارمیم هم هست؟
مین یون:نه
لی سو:خب معلومه که
سرباز شما پستا بودن گذینه ی بهتریه
مین یون : خب پس پاشو لباساتو عوض کن و برو
بشین سر میز ناهار خوری تا اعلام کنم برین
تمرین
لی سو: چش عباس آقا امر دیگه؟
مین یون: سرییییععععع برو پایییییینننننننن
لی سو:
هوفی کشیدمو رفتم پایین ناهارمو خوردمو
خواستم برگردم تو اتاق که یونیفورممو دادن یونیفورمو
گرفتم و رفتم داخل اتاق پوشیدمو یهو صدای
اون شیطانو شنیدم سریع رفتم پایین
و رفتیم با بقیه ی سربازا به اتاق تمرین
بعد تمرین آماده شدیم تا بریمو رود بزرگ و شبه روستا هارو
تصرف کنیم
حمله ور شدیم نگهبان اونجا مقاوت میکرد و اونم
لشکر خودشو فرستاد
………………………….
حمایت لطفا این چن وقت اصن حمایت نکردین اما بازم
میزارم
#کپی_ممنوع
بیدار شدم
و خودمو توی یه اتاق قشنگ
پیدا کردم به لباسام نگاه کردم…
شت لباسو برم از هر طرف پاره شده
بلند شدم که یه برسی ریز داشته باشم
که یهو ینفر اومد داخل با اومدنش تو دوباره
درد زخمامو حس کردم و به یادشون افتادم
چن مین فقط تو تخم چشای هم دیگه زل زدیم
که من گفتم نمی خوای معذرت خواهی کنی؟
مین یون:
من که کاری نکردم
فقط بر حسب سود خودم اومدمو منطقه ی تو رو تصرف کردم تازه باید تشکرم کنی که نکشتمت
لی سو: هه بشین تا ازت تشکر کنم
خب الان من باید اینجا چیکار کنم؟
ها ؟ میزاری برم از این جهنم خونه؟
مین یون: معلومه که نه
باید بین اینا انتخاب کنی: مرگ،کنیزی،سرباز،
لی سو: گذینه ی چهارمیم هم هست؟
مین یون:نه
لی سو:خب معلومه که
سرباز شما پستا بودن گذینه ی بهتریه
مین یون : خب پس پاشو لباساتو عوض کن و برو
بشین سر میز ناهار خوری تا اعلام کنم برین
تمرین
لی سو: چش عباس آقا امر دیگه؟
مین یون: سرییییععععع برو پایییییینننننننن
لی سو:
هوفی کشیدمو رفتم پایین ناهارمو خوردمو
خواستم برگردم تو اتاق که یونیفورممو دادن یونیفورمو
گرفتم و رفتم داخل اتاق پوشیدمو یهو صدای
اون شیطانو شنیدم سریع رفتم پایین
و رفتیم با بقیه ی سربازا به اتاق تمرین
بعد تمرین آماده شدیم تا بریمو رود بزرگ و شبه روستا هارو
تصرف کنیم
حمله ور شدیم نگهبان اونجا مقاوت میکرد و اونم
لشکر خودشو فرستاد
………………………….
حمایت لطفا این چن وقت اصن حمایت نکردین اما بازم
میزارم
#کپی_ممنوع
۲.۲k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.