ویو جیمین
ویو جیمین
یه یربعی میشد که ات از اتاقش بیرون نیومد دیدم خدمتکار داره میره تو اتاقش منم سرمو دادم به گوشیم یهو صدا جیغ خدمتکار اومد دوییدم رفتم بالا دیدم ات غرق خونه
_دیوونه(داد)
زود بردمش بیمارستان که سریع بردنش اتاق عمل
زنگ زدم به یونگی گفتم اونم اومد
ویو یونگی
وقتی گفت ات رگشو زده مثل چی رفتم بیمارستان که یه مشت زدم تو دهن جیمین
^اگه چیزیش بشه زندگیت رو نابود میکنم خوبه گفتم چیا کشیده اینکارو کردی
_منم کاری نکردم(داد و گریه)
^دعا کن چیزیش نشه
30 مین بعد
(علامت دکتر☆)
☆همرا خانم پارک؟
^_ بله چیشده؟
☆جونشون رو نجات دادیم اما متاسفم بخاطر خون زیادی که ازشون رفته بچه سقط شده
^چه بچه ای؟(شکه)
☆ایشون یه ماه بوده که باردار بودن
_چی حامله بوده(گریه)
☆بله
ویو جیمین
وقتی دکتر اینو گفت دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهییی....
خماری....... 😂
یه یربعی میشد که ات از اتاقش بیرون نیومد دیدم خدمتکار داره میره تو اتاقش منم سرمو دادم به گوشیم یهو صدا جیغ خدمتکار اومد دوییدم رفتم بالا دیدم ات غرق خونه
_دیوونه(داد)
زود بردمش بیمارستان که سریع بردنش اتاق عمل
زنگ زدم به یونگی گفتم اونم اومد
ویو یونگی
وقتی گفت ات رگشو زده مثل چی رفتم بیمارستان که یه مشت زدم تو دهن جیمین
^اگه چیزیش بشه زندگیت رو نابود میکنم خوبه گفتم چیا کشیده اینکارو کردی
_منم کاری نکردم(داد و گریه)
^دعا کن چیزیش نشه
30 مین بعد
(علامت دکتر☆)
☆همرا خانم پارک؟
^_ بله چیشده؟
☆جونشون رو نجات دادیم اما متاسفم بخاطر خون زیادی که ازشون رفته بچه سقط شده
^چه بچه ای؟(شکه)
☆ایشون یه ماه بوده که باردار بودن
_چی حامله بوده(گریه)
☆بله
ویو جیمین
وقتی دکتر اینو گفت دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهییی....
خماری....... 😂
۱۱.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.