فیکشن ومپایر ..
𝗡𝗮𝗺𝗲: #𝘝𝘢𝘮𝘱𝘪𝘳𝘦♥️🩸
#𝗣𝗮𝗿𝘁_𝟭𝟯𝟭
ا.ت هنوز هم مثل رونا ، شخصیت زندگی قبلیش آدمی استر،،سی بود و تنها تغییرش چهرش بود .
اگه جونگکوک حرفای سوبین رو برای ا.ت بازگو
میکرد ، صد در صد دلشوره قل،ب د،خترکو آز،،ار میداد ..
جونگکوک هم چنین چیزی نمیخواست بخاطر همین
تصمیم گرفت سکوت کنه !
هردو به نحوی سعی میکردن لبخند به ل،ب
هم بیارن تا کنار هم خوش باشن ..
نباید اجازه میدادن س،ختی هایی که تو
راهه مانع خوشحالیشون بشه .
دو قل،بی که بدون وجود یکیشون دیگری
هم از بین میرفت ، پس باید همه موانع رو از
سر راه بر دارن تا به آرامش برسن !
عش،ق بدون س،ختی ، عش،،قه ؟
قطعا عش،،قِ واقعی تو روزای سخت مشخص میشه !
وگرنه همه میتونن تو خوشحالی ادعای عاش،،قی کنن ..
"ویو ا.ت"
ا.ت: هنوز هم نگران حا،ل جونگکوک بودم و
نمیخواستم با سوال های مکررم جونگکوک رو خسته کنم
و فقط سعی میکردم کاری کنم تا لبخندش رو ببینم .
لا،،ی درو با،ز کردم و جونگکوک رو دیدم که مشغول انتخاب کردن ل،ب،،اسه .
اما ناگهان از جلوی چشمام غیب شد .
متعجب نگاه میکردم .
درو کامل با،ز کردم و رفتم دا،،خل که از پ،شت سرم
صدای بسته شدن در اومد .
هو،ل شده برگشتم و جونگکوک رو پ،،شت سرم
دیدم و هینی کشیدم ، چند قدم عق،،ب رفتم که
از دیوار فاصله گرفت و نزد،یک شد و مقابلم قرار گرفت.
د،،ستش پ،،شت ک،،مرم لغزید و
منو به سمت خودش ک،شید و به طرز جذابی
نگاهش رو به صورتم دوخت .
قل،ب بی جنبم مثل چی میزد ، جوری که
صداشو میتونستم بشنوم .
وقتی با اون چشمای رنگ شبش بهم خیره میشد
ناخوداگاه بخاطر زیبایی و جذاب بودنش
ضربان قل،بم بالا میرفت !
د،ستشو بالا آورد و نوازش وار روی گونه هام
کشید و با صدای بمش ل،ب زد :
کوک: ...
ادامه دارد..
#دنیز
#کپیممنوع!
#فیکشن #ومپایر #رمان #فیک_جونگکوک #فیک_جونگ_کوک #فیک_بی_تی_اس #فیک #جئون_جونگکوک
#𝗣𝗮𝗿𝘁_𝟭𝟯𝟭
ا.ت هنوز هم مثل رونا ، شخصیت زندگی قبلیش آدمی استر،،سی بود و تنها تغییرش چهرش بود .
اگه جونگکوک حرفای سوبین رو برای ا.ت بازگو
میکرد ، صد در صد دلشوره قل،ب د،خترکو آز،،ار میداد ..
جونگکوک هم چنین چیزی نمیخواست بخاطر همین
تصمیم گرفت سکوت کنه !
هردو به نحوی سعی میکردن لبخند به ل،ب
هم بیارن تا کنار هم خوش باشن ..
نباید اجازه میدادن س،ختی هایی که تو
راهه مانع خوشحالیشون بشه .
دو قل،بی که بدون وجود یکیشون دیگری
هم از بین میرفت ، پس باید همه موانع رو از
سر راه بر دارن تا به آرامش برسن !
عش،ق بدون س،ختی ، عش،،قه ؟
قطعا عش،،قِ واقعی تو روزای سخت مشخص میشه !
وگرنه همه میتونن تو خوشحالی ادعای عاش،،قی کنن ..
"ویو ا.ت"
ا.ت: هنوز هم نگران حا،ل جونگکوک بودم و
نمیخواستم با سوال های مکررم جونگکوک رو خسته کنم
و فقط سعی میکردم کاری کنم تا لبخندش رو ببینم .
لا،،ی درو با،ز کردم و جونگکوک رو دیدم که مشغول انتخاب کردن ل،ب،،اسه .
اما ناگهان از جلوی چشمام غیب شد .
متعجب نگاه میکردم .
درو کامل با،ز کردم و رفتم دا،،خل که از پ،شت سرم
صدای بسته شدن در اومد .
هو،ل شده برگشتم و جونگکوک رو پ،،شت سرم
دیدم و هینی کشیدم ، چند قدم عق،،ب رفتم که
از دیوار فاصله گرفت و نزد،یک شد و مقابلم قرار گرفت.
د،،ستش پ،،شت ک،،مرم لغزید و
منو به سمت خودش ک،شید و به طرز جذابی
نگاهش رو به صورتم دوخت .
قل،ب بی جنبم مثل چی میزد ، جوری که
صداشو میتونستم بشنوم .
وقتی با اون چشمای رنگ شبش بهم خیره میشد
ناخوداگاه بخاطر زیبایی و جذاب بودنش
ضربان قل،بم بالا میرفت !
د،ستشو بالا آورد و نوازش وار روی گونه هام
کشید و با صدای بمش ل،ب زد :
کوک: ...
ادامه دارد..
#دنیز
#کپیممنوع!
#فیکشن #ومپایر #رمان #فیک_جونگکوک #فیک_جونگ_کوک #فیک_بی_تی_اس #فیک #جئون_جونگکوک
۹.۲k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.