𝗡𝗮𝗺𝗲: 𝘝𝘢𝘮𝘱𝘪𝘳𝘦♥️🩸
𝗡𝗮𝗺𝗲: #𝘝𝘢𝘮𝘱𝘪𝘳𝘦♥️🩸
#𝗣𝗮𝗿𝘁_𝟭𝟯𝟮
ا.ت: اخم محوی بین دو ابرو هاش جا خوش کرد و د،،ستشو نوازش وار روی گونه هام کشید .
با یک حالت خاص و شیفته ای تک تک اجزای صورتم رو از نظر گذروند و با صدای بمش ل،ب زد :
کوک: اینجا چیکار میکردی ؟
ا.ت: من ؟ آها ، منتظر تو بودم .
کوک: که اینطور .
ا.ت: سری تک،ون دادم و بهش خیره موندم .
لبخندی زد و بدون حرفی تو چشمام زل زد که باعث شد لبخند محوی روی ل،،ب،ام جا خوش کنه .
لبخنداش هرچند هم کمرنگ بود با،ز هم میتونست یه کوه یخ رو ذوب کنه .
ل،،ب پایینیمو به دندون گرفتم و گفتم:
تا کی قراره تو این حالت بمونیم ؟
دوباره سکوت کرد و اینبار صورتش رو آروم به صورتم نزدیک کرد .
به خیال این که میخواد بب،،و،،ستم ، پلکامو روی هم قرار دادم و چشمامو بستم ..
اما با ضر،،به آرومی که به نوک بینیم خورد ، چشمام رو ناباورانه با،ز کردم و به جونگکوکی که با لبخند شیطونی بهم زل زده خیره شدم .
کوک: افکارتو درست کن خوشگلم !
ا.ت: یاا .. منو گول میزنی ؟
ابرو هاشو بالا انداخت و گفت :
کوک: من ؟ نه ، خودت گول خوردی .
ا.ت: با د،،ست زدم به س،،ی،،نش و گفتم: بد،جنس .
اخمی کردم و نگاهمو ازش گرفتم .
همزمان با چرخوندن سرم گر،،می ل،،با،،شو روی گونهم حس کردم .
عمیق گونهم رو بو،،،س،،ید و سرشو آورد بالا .
کوک: برو منم زود میام .
ا.ت: اگه ولم کنی میرم .
د،،ستشو از پ،،شت ک،،مرم برداشت و منم رفتم بیرون .
کتابمو برداشتم و خواستم به خوندن ادامه بدم اما پشیمون شدم .
ناخوداگاه سر د،ر،د شد،یدی توی سرم پیچید .
د،ستام آروم می لرز،یدن .
یکی از د،،ستامو روی شقیقم گذاشتم و آروم ما،،ساژ می دادم .
تموم ت،،نم یکباره دا،،غ شد و هو،،ل شده رفتم تا تراسو پیدا کنم .
بدو از پله ها بالا رفتم تا به در تراس رسیدم و رفتم بیرون تا ..
ادامه دارد..
#دنیز
#کپیممنوع!
#𝗣𝗮𝗿𝘁_𝟭𝟯𝟮
ا.ت: اخم محوی بین دو ابرو هاش جا خوش کرد و د،،ستشو نوازش وار روی گونه هام کشید .
با یک حالت خاص و شیفته ای تک تک اجزای صورتم رو از نظر گذروند و با صدای بمش ل،ب زد :
کوک: اینجا چیکار میکردی ؟
ا.ت: من ؟ آها ، منتظر تو بودم .
کوک: که اینطور .
ا.ت: سری تک،ون دادم و بهش خیره موندم .
لبخندی زد و بدون حرفی تو چشمام زل زد که باعث شد لبخند محوی روی ل،،ب،ام جا خوش کنه .
لبخنداش هرچند هم کمرنگ بود با،ز هم میتونست یه کوه یخ رو ذوب کنه .
ل،،ب پایینیمو به دندون گرفتم و گفتم:
تا کی قراره تو این حالت بمونیم ؟
دوباره سکوت کرد و اینبار صورتش رو آروم به صورتم نزدیک کرد .
به خیال این که میخواد بب،،و،،ستم ، پلکامو روی هم قرار دادم و چشمامو بستم ..
اما با ضر،،به آرومی که به نوک بینیم خورد ، چشمام رو ناباورانه با،ز کردم و به جونگکوکی که با لبخند شیطونی بهم زل زده خیره شدم .
کوک: افکارتو درست کن خوشگلم !
ا.ت: یاا .. منو گول میزنی ؟
ابرو هاشو بالا انداخت و گفت :
کوک: من ؟ نه ، خودت گول خوردی .
ا.ت: با د،،ست زدم به س،،ی،،نش و گفتم: بد،جنس .
اخمی کردم و نگاهمو ازش گرفتم .
همزمان با چرخوندن سرم گر،،می ل،،با،،شو روی گونهم حس کردم .
عمیق گونهم رو بو،،،س،،ید و سرشو آورد بالا .
کوک: برو منم زود میام .
ا.ت: اگه ولم کنی میرم .
د،،ستشو از پ،،شت ک،،مرم برداشت و منم رفتم بیرون .
کتابمو برداشتم و خواستم به خوندن ادامه بدم اما پشیمون شدم .
ناخوداگاه سر د،ر،د شد،یدی توی سرم پیچید .
د،ستام آروم می لرز،یدن .
یکی از د،،ستامو روی شقیقم گذاشتم و آروم ما،،ساژ می دادم .
تموم ت،،نم یکباره دا،،غ شد و هو،،ل شده رفتم تا تراسو پیدا کنم .
بدو از پله ها بالا رفتم تا به در تراس رسیدم و رفتم بیرون تا ..
ادامه دارد..
#دنیز
#کپیممنوع!
۶.۷k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.