my dream✨️p.t 10
my dream✨️p.t 10
*صبح ساعت ۹*
ات ویو:
وای وای وای....این چیه دیگه ای وای.......برو کنار ببینم لزج بی تربیت اوق این چیه دیگه......سگ؟؟؟؟؟؟ سگ از نجا در اومد دیگه!؟!؟!؟!؟
پاشدم سگ رو که دیدم چشمام قلبی شد
من عاشققققق سگم مخصوصا این سگ که مثل فرشته میمونهههههه
واییییییییییی
ات: اسمت چیه کوشولو
تانی: هاپ هاپ هاپ هاپ* اسم من یونان هست*
ات: ها؟؟*سرش رو کج کرد*
تانی: هاپ هاپ*یونتان*
ات: نمیفهمم چی میگی ولی حدس میزنم مال ارباب باشی نه؟؟؟
تانی: ررررر*اره*
ات: بیا دیدی درست حدس زدم
اجوما: *در میزنه* دخترم میتونم بیام تو؟؟
ات: آره اجوما بفرما تو
اجوما: دخترم بیا اینم.......اع وا یونتان تو اینجا چیکار میکنی
ات: پس اسمت یونتانه
اجوما: دخترم اذیتت کرد؟؟؟؟
ات: نه فقط سر صبحی لیس بارونم کرد ولی خیلی قندهههه
اجوما: سگ اربابه اسمش یونتان هست که تانی هم صداش میکنیم
ات: پسبگو سگشم به خودش رفته از بس کیوته*زیر لب*
اجوما: چیزی گفتی؟؟؟؟
ات: نه چیزی نگفتم
اجوما: خب باشه فقط زودتر بیا پایین که ارباب حتما گرسنشه!!!
ات: باش الان میام پایین
ات ویو:
یونتان که بهش تانی هم میگفتن رو گذاشتم پایین و خودم رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم اومدم هانبوکم رو *عکس میزارم* پوشیدم و تانی رو بغل کردم و رفتم پایین تو آشپزخونه کمک اجوما
ات: اجوما
اجوما: بله دخترم؟!؟!؟!
ات: اجوما میگم چیزی نداریم من بخورم؟!؟!؟!
اجوما: چرا داریم برو جاجانگ میون درست کن بخور اگه هم دوست داری دوکبوکی هم هست
ات: اوممممم جفتشون غذاهای مورد علاقم هستن....باشه اجوما جون مرسی از بینشون یکی رو انتخاب میکنم
اجوما: نوش جان
ات ویو بازم:
رفتم یه جاجانگ میون برداشتم و پختم بردم بزارم رو میز تا بخورم که قیافه ارباب رو در کیوت تربن و خوابالو ترین حالت ممکن دیدم
تهیون: ات.....گشنمه(کیوت و خوابالو که لب و لوچش آویزونه و اخماش رفته تو هم)
ات: آه ارباب بیدار شدین!!!! الان براتون غذا میارم
چی دوست دارید؟!؟!؟!؟
تهیونگ: تو چی میخوری؟؟
ات: جاجانگ میون
تهیونگ: کنار تو میخورم
ات: چشم الان درست میکنم
تهیونگ: من که نگفتم درست کن.....گفتم کنارت میخورم
ات: از غذای من؟؟؟
تهیونگ: مگه چیه؟!؟!؟!
ات: ه...هیچی فقط شما بدتون نمیاد؟!؟!؟!
تهیونگ: مگه تو چته که بدم بیاد
ات:( دیگه باهاش کلکل نکردم چون میدونستم فایده نداره)
ات: باشه بزارید برم براتون چاپستیک بیارم
تهیونگ:* دست ات رو گرفت و نشوند رو پاهاش*
تهیونگ: از چاپستیک تو میخورم *هات*
ات: چ...چ...چشم
ات: *پاشد نشست رو صندلی خودش*
تهیونگ: بده*مثل بچه دهنشو باز کرد*
ات: ای خدا....باشه بگیر بخور* غذا گذاشت دهنش*
تهیونگ: نوم نوم نوم
ات: *خنده ریزی کرد*
تهیونگ: به من میخندی؟؟!؟؟!؟؟!؟!*با دهن پر*
ات: نه نه من که به شما نمیخندم
تهیونگ: تو گفتی منم باور کردم
ات:.....
*صبح ساعت ۹*
ات ویو:
وای وای وای....این چیه دیگه ای وای.......برو کنار ببینم لزج بی تربیت اوق این چیه دیگه......سگ؟؟؟؟؟؟ سگ از نجا در اومد دیگه!؟!؟!؟!؟
پاشدم سگ رو که دیدم چشمام قلبی شد
من عاشققققق سگم مخصوصا این سگ که مثل فرشته میمونهههههه
واییییییییییی
ات: اسمت چیه کوشولو
تانی: هاپ هاپ هاپ هاپ* اسم من یونان هست*
ات: ها؟؟*سرش رو کج کرد*
تانی: هاپ هاپ*یونتان*
ات: نمیفهمم چی میگی ولی حدس میزنم مال ارباب باشی نه؟؟؟
تانی: ررررر*اره*
ات: بیا دیدی درست حدس زدم
اجوما: *در میزنه* دخترم میتونم بیام تو؟؟
ات: آره اجوما بفرما تو
اجوما: دخترم بیا اینم.......اع وا یونتان تو اینجا چیکار میکنی
ات: پس اسمت یونتانه
اجوما: دخترم اذیتت کرد؟؟؟؟
ات: نه فقط سر صبحی لیس بارونم کرد ولی خیلی قندهههه
اجوما: سگ اربابه اسمش یونتان هست که تانی هم صداش میکنیم
ات: پسبگو سگشم به خودش رفته از بس کیوته*زیر لب*
اجوما: چیزی گفتی؟؟؟؟
ات: نه چیزی نگفتم
اجوما: خب باشه فقط زودتر بیا پایین که ارباب حتما گرسنشه!!!
ات: باش الان میام پایین
ات ویو:
یونتان که بهش تانی هم میگفتن رو گذاشتم پایین و خودم رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم اومدم هانبوکم رو *عکس میزارم* پوشیدم و تانی رو بغل کردم و رفتم پایین تو آشپزخونه کمک اجوما
ات: اجوما
اجوما: بله دخترم؟!؟!؟!
ات: اجوما میگم چیزی نداریم من بخورم؟!؟!؟!
اجوما: چرا داریم برو جاجانگ میون درست کن بخور اگه هم دوست داری دوکبوکی هم هست
ات: اوممممم جفتشون غذاهای مورد علاقم هستن....باشه اجوما جون مرسی از بینشون یکی رو انتخاب میکنم
اجوما: نوش جان
ات ویو بازم:
رفتم یه جاجانگ میون برداشتم و پختم بردم بزارم رو میز تا بخورم که قیافه ارباب رو در کیوت تربن و خوابالو ترین حالت ممکن دیدم
تهیون: ات.....گشنمه(کیوت و خوابالو که لب و لوچش آویزونه و اخماش رفته تو هم)
ات: آه ارباب بیدار شدین!!!! الان براتون غذا میارم
چی دوست دارید؟!؟!؟!؟
تهیونگ: تو چی میخوری؟؟
ات: جاجانگ میون
تهیونگ: کنار تو میخورم
ات: چشم الان درست میکنم
تهیونگ: من که نگفتم درست کن.....گفتم کنارت میخورم
ات: از غذای من؟؟؟
تهیونگ: مگه چیه؟!؟!؟!
ات: ه...هیچی فقط شما بدتون نمیاد؟!؟!؟!
تهیونگ: مگه تو چته که بدم بیاد
ات:( دیگه باهاش کلکل نکردم چون میدونستم فایده نداره)
ات: باشه بزارید برم براتون چاپستیک بیارم
تهیونگ:* دست ات رو گرفت و نشوند رو پاهاش*
تهیونگ: از چاپستیک تو میخورم *هات*
ات: چ...چ...چشم
ات: *پاشد نشست رو صندلی خودش*
تهیونگ: بده*مثل بچه دهنشو باز کرد*
ات: ای خدا....باشه بگیر بخور* غذا گذاشت دهنش*
تهیونگ: نوم نوم نوم
ات: *خنده ریزی کرد*
تهیونگ: به من میخندی؟؟!؟؟!؟؟!؟!*با دهن پر*
ات: نه نه من که به شما نمیخندم
تهیونگ: تو گفتی منم باور کردم
ات:.....
۱۰.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.