my dream✨️p.t 11
my dream✨️p.t 11
ات: نه به خدا از شما نخندیدم
تهیونگ: به من دروغ نگو
ات: اع وا میگم که دروغ نمیگم
تهیونگ: ولی من که متوجه میشم*سرشو برد جلوی ات*
ات: ارباب به خدا بهتون نخندیدم
تهیونگ: قانون اول
ات: ببخشید تهیونگ
تهیونگ: *ساکت شد*
ات: *اونم ساکت شد*
*۵ مین بعد*
ات: من خوردم شما هم بقیش رو بخورید و به من بدید تا ببرم
تهیونگ: این منطقیه که تو خوردی و منم باید خورده باشم قاعدتا
ات: فکر کردم هنوز هم میخواید
تهیونگ: گرچه.....
ات: میخواید*_*_*؟؟؟
تهیونگ: نه(پوکر تربن حالت ممکن)
ات: باووووشه
اجوما: اتتتتتتتت
ات: بلههههههه
اجوما بیاااااااا دستم شکستتتتتت
ات: اومدممممم اومدممممم
تهیونگ: به خدا من خدمتکار نگرفتم بلندگو گرفتم که واسم داد و بیداد بکنن
ات: با اجازه*دویید رفت*
تهیونگ: دیوونه روانی
ات: چی شده اجوما!؟!؟!
اجوما: کمکم ظرفارو بشور
ات: همین!!!!!
اجوما: پس چیی؟!؟
ات: جوری گفتید دستم شکست واقعا باورم شد
اجوما: سادهلوح
ات: واقعا
تهیونگ: اتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ات: اع وا....این همونی بود که میگفت بلند گو خریدماااا
ات: بلههههههه اومدمممممم
تهیونگ: اتتتتتت یونتان میخوادت
ات: یونتان؟!؟!؟منو!؟؟!!
تهیونگ: بله پس کی؟!؟!؟
ات: باشه پس کجاس
تهیونگ: تو اتاق منه
ات: باشه*خواست بره که*
تهیونگ: اجازه؟!؟
ات: اع وا آره....اجاره هست برم توی اتاقتون؟؟؟
تهیونگ: برو
ات: خیلی خیلی ممنون
تهیونگ: *نمیدونی چه نقشه ای دارم بدبخت*
ات: (رفت تو اتاق که پشتش تهیونگ ظاهر شد و درو از پشت قفل کرد)
ات: ا...ارباب من یونتان رو ندیدم
تهیونگ: ولی به جاش داری منو میبینی
ات: ای...ای..اینو که میدونم
تهیونگ: خوبه که اینو میدونی ( رفت جلوی ات که ات عقب عقب میرفت و خورد به دیوار و تهیونگ با دستاش برای ات حصار درست کرد)
تهیونگ: دیشب خودت گفتی واسه فردا امروزم فرداست(هات)
ات: ولی من منظورم این بود که دنبالم کنید
تهیونگ: من نمیخوام دنبالت کنم.....یه راست مال خودم میکنمت
ات: یع...یع...یعنی چی
تهیونگ: هنوز نگرفتی چی میگم؟؟؟
ات: نه
تهیونگ: باشه پس با رسم شکل بهت نشون میدم
(تهیونگ لباشو رو لبای ات گذاشت و واسه ۲۰ مین همینطوری لباشو میخورد که ات هم همکاری کرد و عشقشون شروع شد)
(ولی هنوز جاهای باریکش مونده حیح)
.....
ات: نه به خدا از شما نخندیدم
تهیونگ: به من دروغ نگو
ات: اع وا میگم که دروغ نمیگم
تهیونگ: ولی من که متوجه میشم*سرشو برد جلوی ات*
ات: ارباب به خدا بهتون نخندیدم
تهیونگ: قانون اول
ات: ببخشید تهیونگ
تهیونگ: *ساکت شد*
ات: *اونم ساکت شد*
*۵ مین بعد*
ات: من خوردم شما هم بقیش رو بخورید و به من بدید تا ببرم
تهیونگ: این منطقیه که تو خوردی و منم باید خورده باشم قاعدتا
ات: فکر کردم هنوز هم میخواید
تهیونگ: گرچه.....
ات: میخواید*_*_*؟؟؟
تهیونگ: نه(پوکر تربن حالت ممکن)
ات: باووووشه
اجوما: اتتتتتتتت
ات: بلههههههه
اجوما بیاااااااا دستم شکستتتتتت
ات: اومدممممم اومدممممم
تهیونگ: به خدا من خدمتکار نگرفتم بلندگو گرفتم که واسم داد و بیداد بکنن
ات: با اجازه*دویید رفت*
تهیونگ: دیوونه روانی
ات: چی شده اجوما!؟!؟!
اجوما: کمکم ظرفارو بشور
ات: همین!!!!!
اجوما: پس چیی؟!؟
ات: جوری گفتید دستم شکست واقعا باورم شد
اجوما: سادهلوح
ات: واقعا
تهیونگ: اتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ات: اع وا....این همونی بود که میگفت بلند گو خریدماااا
ات: بلههههههه اومدمممممم
تهیونگ: اتتتتتت یونتان میخوادت
ات: یونتان؟!؟!؟منو!؟؟!!
تهیونگ: بله پس کی؟!؟!؟
ات: باشه پس کجاس
تهیونگ: تو اتاق منه
ات: باشه*خواست بره که*
تهیونگ: اجازه؟!؟
ات: اع وا آره....اجاره هست برم توی اتاقتون؟؟؟
تهیونگ: برو
ات: خیلی خیلی ممنون
تهیونگ: *نمیدونی چه نقشه ای دارم بدبخت*
ات: (رفت تو اتاق که پشتش تهیونگ ظاهر شد و درو از پشت قفل کرد)
ات: ا...ارباب من یونتان رو ندیدم
تهیونگ: ولی به جاش داری منو میبینی
ات: ای...ای..اینو که میدونم
تهیونگ: خوبه که اینو میدونی ( رفت جلوی ات که ات عقب عقب میرفت و خورد به دیوار و تهیونگ با دستاش برای ات حصار درست کرد)
تهیونگ: دیشب خودت گفتی واسه فردا امروزم فرداست(هات)
ات: ولی من منظورم این بود که دنبالم کنید
تهیونگ: من نمیخوام دنبالت کنم.....یه راست مال خودم میکنمت
ات: یع...یع...یعنی چی
تهیونگ: هنوز نگرفتی چی میگم؟؟؟
ات: نه
تهیونگ: باشه پس با رسم شکل بهت نشون میدم
(تهیونگ لباشو رو لبای ات گذاشت و واسه ۲۰ مین همینطوری لباشو میخورد که ات هم همکاری کرد و عشقشون شروع شد)
(ولی هنوز جاهای باریکش مونده حیح)
.....
۲.۹k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.