... مازو خیسم من ...
پارت: 12
#تهیونگ
اجازه ورود دادم
% آقای کیم یک جلسه هست که دکتران ترتیب دادن و گفتن که شمام حاضر باشید.
وااای اینو دیگه کجای دلم بزارم؟!
رفتم به جلسه و به احترام سری تکون دادم و اون ها هم به احترامم بلند شدن
حدودا سی و خورده ای دکتر بود از دکتران مهم
موضوع جلسه درباره بیماران بود که برای من خوشایند نبود
وسط جلسه بودیم ک یکی از دکتران با لبخند چندشی رو بهم به حرف اومد:
^آقای کیم اگه موافق باشید بیمارانی که وضعشون خیلی وخیمه به تیمارستان... پاریس منتقل شن هم پزشک هست که با آزمایش هاشون سطح روانی و روحیشونو... .
حرفش با داد من نصفه موند!
_داری به من پیشنهاد میدی که با فرستااادن مریضاممم به اون تیمارستان اون ها رو موش آزمایش//گاهی درست کنن؟؟ هااااان؟؟.
همه با داد یهوییم شکه شدن و مخصوصا که فکر میکنم اون طرف باید سکته رو زده باشه
انقدر عصبانی بودم که یادم رفت کجام و به عنوان چه کسی در جلسه حاضرم
بلند شدم و یقه شو گرفتم
_مردتیکه نفهمم کی به توو پرونده پزشکی داده هاان؟؟.
دکترا جلومو گرفتن و منو ازش دور کردن انقدر که عصبانی بودم کارد میزدی خونم در نمی اومد
_توو اسم خودتوو میزاری انساانن؟.
÷آقااای کیم ول کنینن.
_شاید اوناا بیمار باشنن ولی بدونن موش آزمایش//گاهی نیستنن.
انگار صدا و فریاد های دکترا رو نمیشنیدم
یک ساعت گذشت و من هنوز عصبانی بودم و کلافه
÷من فکر میکردم خودخواهید نمیدونستم که انسان دوست هم هستین.
سرمو بلند کردم و پزشک هان رو دیدم
هوف کلافه ای کشیدم
اینم شده مو//ش سرکش
چرا هر جا میرم هست ولم نمیکنه
محل کارم میرم هست
دو دقیقه تو گوشیم میگردم هست
حالا اینجا قاطی هم کردم هست
آخرش یه کاری دستش میدمااا
_خسته نشدید از اینکه همه جا هستین؟.
لحن صدام واقعا زار بود
چون اولش متعجب شد و در نهایت ناباروری و ناگهانی زد زیر خنده
خنده ای که آروم و زیبا بود اون خنده واقعا منو یاد یکی میندازه
آره...درسته...اون خنده منو یاد خنده نامجون انداخت
با تفاوت اینکه نامجون چاله گونه داره ولی پزشک هان نه!
#ادمین_شارلوت
#تهیونگ
اجازه ورود دادم
% آقای کیم یک جلسه هست که دکتران ترتیب دادن و گفتن که شمام حاضر باشید.
وااای اینو دیگه کجای دلم بزارم؟!
رفتم به جلسه و به احترام سری تکون دادم و اون ها هم به احترامم بلند شدن
حدودا سی و خورده ای دکتر بود از دکتران مهم
موضوع جلسه درباره بیماران بود که برای من خوشایند نبود
وسط جلسه بودیم ک یکی از دکتران با لبخند چندشی رو بهم به حرف اومد:
^آقای کیم اگه موافق باشید بیمارانی که وضعشون خیلی وخیمه به تیمارستان... پاریس منتقل شن هم پزشک هست که با آزمایش هاشون سطح روانی و روحیشونو... .
حرفش با داد من نصفه موند!
_داری به من پیشنهاد میدی که با فرستااادن مریضاممم به اون تیمارستان اون ها رو موش آزمایش//گاهی درست کنن؟؟ هااااان؟؟.
همه با داد یهوییم شکه شدن و مخصوصا که فکر میکنم اون طرف باید سکته رو زده باشه
انقدر عصبانی بودم که یادم رفت کجام و به عنوان چه کسی در جلسه حاضرم
بلند شدم و یقه شو گرفتم
_مردتیکه نفهمم کی به توو پرونده پزشکی داده هاان؟؟.
دکترا جلومو گرفتن و منو ازش دور کردن انقدر که عصبانی بودم کارد میزدی خونم در نمی اومد
_توو اسم خودتوو میزاری انساانن؟.
÷آقااای کیم ول کنینن.
_شاید اوناا بیمار باشنن ولی بدونن موش آزمایش//گاهی نیستنن.
انگار صدا و فریاد های دکترا رو نمیشنیدم
یک ساعت گذشت و من هنوز عصبانی بودم و کلافه
÷من فکر میکردم خودخواهید نمیدونستم که انسان دوست هم هستین.
سرمو بلند کردم و پزشک هان رو دیدم
هوف کلافه ای کشیدم
اینم شده مو//ش سرکش
چرا هر جا میرم هست ولم نمیکنه
محل کارم میرم هست
دو دقیقه تو گوشیم میگردم هست
حالا اینجا قاطی هم کردم هست
آخرش یه کاری دستش میدمااا
_خسته نشدید از اینکه همه جا هستین؟.
لحن صدام واقعا زار بود
چون اولش متعجب شد و در نهایت ناباروری و ناگهانی زد زیر خنده
خنده ای که آروم و زیبا بود اون خنده واقعا منو یاد یکی میندازه
آره...درسته...اون خنده منو یاد خنده نامجون انداخت
با تفاوت اینکه نامجون چاله گونه داره ولی پزشک هان نه!
#ادمین_شارلوت
۳.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.