فیک( من♡تو) پارت ۴۶
فیک( من♡تو) پارت ۴۶
جونگکوک ویو....
ا.ت و براید استایل بغلش کردم و رو تختش گذاشتم.......
جونگکوک: یکِتون به دکتر زنگ بزنه.......
نامجون: من زنگ میزنم.......
دکتر بعد از ۲۰ دقیقه ی اومد.......ا.ت معاینه کرد......تب داشت......بهش یه سِرُم زد....و گفت اینکه غش کرده واسه اینه ک ضعیف شده...و استرس داره.........
بعد از تموم کردن کارش رفت........
منو پسرا تو حال نشسته بودیم......با استف درمورد برنامه های بعدی حرف میزدیم ....جین و شوگا رفتن تا شام و حاظر کنن.............
دو هفته بعد....یه اجرا گروهی...تو آمریکا.......کیپاپ و پاپ.....دو صنعت موسیقی....با سبک های مختلف.....
گروه های ک قبول کردن......باید واسه این اجرا آماده شن...........از هر کمپانی فقط یهگروه........
و از بیگ هیت...بی تی اس...گروه ما.......از فردا تمرین ها شروع میشه.......اما ا.ت نمیتونه.....اون بدنش ضعیف شده................این اجرا شبیه یه مسابقه بود.......اینجور نمیشد...ک فقط یه گروه برنده شن...یا پاپ یا کیپاپ........اگه کیپاپ برنده میشد.....اونجایزه از همه گروها بود....و اگه پاپ....اون جایزه از همه خوانندگان........
فردا یه جلسه با لیدر همه گروه ها........درمورد اجرا.......( میدونم اینجور اجراها وجود نداره....اما تو فیک اضافه کردم🙂)
شام آماده شد. رفتم تا به ا.ت یه سری بزنم ک بهوش اومده یا نه....اتاقش رفتم بیداربود..بهش گفتم خودم واسش شام و میارم اونم قبول کرد.....یهکاسه سوپ و برنج با کمی گوشت برداشتم و به اعضا گفتم...میرم به ا.ت ببرم......
از پله ها بالا رفتم.....دستگیره درو فشار دادم و بازش کردم......اومدم تو............
سینی غذا رو جلوش رو تخت گذاشتم...تا بخورش....دکتر گفته بود...باید چند وقتی...خوب غذا بخوره....چون بدنش خیلی ضعیفه.......
بهش خیره بودم......نمیدونم...اما زمانیکه میدیدمش یه حسِ عجیب داشتم....ک تا الان تجربش نکرده بودم.....
بعد از تمومکردن غذاش...نگاش کردم..گوشه ی لبش برنج بود...با انگشتم پاکش کردم......به چشماش نگا کردم......ک نگاش رو نگام قفل شد........خیلی زیباست...........از افکارم بیرون اومدم....سینی رو برداشتم و بعد از گفتن شب بخیر از اتاق بیرون شدم.......پشت در وایستادم.......به در تکیه دادم........
من ..چرا اینجوری شدم....چرا حس میکنم.....به ا.ت حسِ دارم......چرا دوس دارم هر لحظه کنار اون باشم.....
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
حمایت 🌠
جونگکوک ویو....
ا.ت و براید استایل بغلش کردم و رو تختش گذاشتم.......
جونگکوک: یکِتون به دکتر زنگ بزنه.......
نامجون: من زنگ میزنم.......
دکتر بعد از ۲۰ دقیقه ی اومد.......ا.ت معاینه کرد......تب داشت......بهش یه سِرُم زد....و گفت اینکه غش کرده واسه اینه ک ضعیف شده...و استرس داره.........
بعد از تموم کردن کارش رفت........
منو پسرا تو حال نشسته بودیم......با استف درمورد برنامه های بعدی حرف میزدیم ....جین و شوگا رفتن تا شام و حاظر کنن.............
دو هفته بعد....یه اجرا گروهی...تو آمریکا.......کیپاپ و پاپ.....دو صنعت موسیقی....با سبک های مختلف.....
گروه های ک قبول کردن......باید واسه این اجرا آماده شن...........از هر کمپانی فقط یهگروه........
و از بیگ هیت...بی تی اس...گروه ما.......از فردا تمرین ها شروع میشه.......اما ا.ت نمیتونه.....اون بدنش ضعیف شده................این اجرا شبیه یه مسابقه بود.......اینجور نمیشد...ک فقط یه گروه برنده شن...یا پاپ یا کیپاپ........اگه کیپاپ برنده میشد.....اونجایزه از همه گروها بود....و اگه پاپ....اون جایزه از همه خوانندگان........
فردا یه جلسه با لیدر همه گروه ها........درمورد اجرا.......( میدونم اینجور اجراها وجود نداره....اما تو فیک اضافه کردم🙂)
شام آماده شد. رفتم تا به ا.ت یه سری بزنم ک بهوش اومده یا نه....اتاقش رفتم بیداربود..بهش گفتم خودم واسش شام و میارم اونم قبول کرد.....یهکاسه سوپ و برنج با کمی گوشت برداشتم و به اعضا گفتم...میرم به ا.ت ببرم......
از پله ها بالا رفتم.....دستگیره درو فشار دادم و بازش کردم......اومدم تو............
سینی غذا رو جلوش رو تخت گذاشتم...تا بخورش....دکتر گفته بود...باید چند وقتی...خوب غذا بخوره....چون بدنش خیلی ضعیفه.......
بهش خیره بودم......نمیدونم...اما زمانیکه میدیدمش یه حسِ عجیب داشتم....ک تا الان تجربش نکرده بودم.....
بعد از تمومکردن غذاش...نگاش کردم..گوشه ی لبش برنج بود...با انگشتم پاکش کردم......به چشماش نگا کردم......ک نگاش رو نگام قفل شد........خیلی زیباست...........از افکارم بیرون اومدم....سینی رو برداشتم و بعد از گفتن شب بخیر از اتاق بیرون شدم.......پشت در وایستادم.......به در تکیه دادم........
من ..چرا اینجوری شدم....چرا حس میکنم.....به ا.ت حسِ دارم......چرا دوس دارم هر لحظه کنار اون باشم.....
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
حمایت 🌠
۹.۱k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲