مافیای جذاب من پارت ۲۹
ساعت8:00
☆
صبح زود پاشدم. رفتم پایین که دیدم هیشکی نیست. حتی خدمت کارا.
واقعا خونه خالی بود. رفتم توی اتاقی که داشتیم توش تا دیر وقت تمرین میکردیم؛ دیدم تهیونگ هنوز اونجا داره ورزش میکنه. دوباره هم تیشرت تنش نبود.
محوش بودم که متوجه من شد.
تهیونگ: هی خانم! چیکار میکنی؟
سرمو برگردوندم سمت زمین.
جنی:....آا.....ببخشید.
تهیونگ:......
سریع لباسشو پوشید.
تهیونگ: برگرد.
سرمو برگردوندم.
تهیونگ: برای من فرقی نداره اگه اینو پوشیده باشم یا نه. ولی دوست ندارم خجالت بکشی.
بهم چشمک زد و از کنارم رو شد.
جنی: هه. *پوزخند*
دوییدم تا بهش برسم.
جنی: همه هنوز خوابن. ولی تو به نظر میاد که خیلی زود بیدار شده باشی!
تهیونگ: دو ساعت خوابم کافیه.
جنی: چی!؟*تعجب* تو فقط رو ساعت خوابی¿
تهیونگ: اوهوم. برو دخترا رو بیدار کن.
جنی: بهم دستور نده.
تهیونگ: الان رئیست منم! پس هر کاری دلم میخواد میکنم!
جنی: تو از همون اول هر کاری خواستی کردی!
تهیونگ: منظورت؟
جنی: یادت نمیاد؟ روز اول چیکار کردی؟ *💋 رو میگه*
تهیونگ: بابتش پشیمون نیستم.
جنی: کسی که بیرحمانه به کلی زن تجاوز کرده، اینا براش چیزی نیستن که!*کنایه*
تهیونگ منو به دیوار تکیه داد. دستشو گذاشت رو دیوار و فاصلش رو با من کم کرد.
تهیونگ: از همون روز اول هم بهت گفتم؛! من تا به حال حتی به یه دختر هم نزدیک نشدم. ولی میتونم با تو شروع کنم! ها؟
جنی: برو اون ور!
تهیونگ: نخوام چی؟
دستامو گذاشتم روی شونهاش. صورتمو بهش نزدیک کردم. بدنش داغ شده بود. یکی از....
پارت بعدی همین امروز میزارم اگه:
۲۵ لایک
۳۵ کامنت
☆
صبح زود پاشدم. رفتم پایین که دیدم هیشکی نیست. حتی خدمت کارا.
واقعا خونه خالی بود. رفتم توی اتاقی که داشتیم توش تا دیر وقت تمرین میکردیم؛ دیدم تهیونگ هنوز اونجا داره ورزش میکنه. دوباره هم تیشرت تنش نبود.
محوش بودم که متوجه من شد.
تهیونگ: هی خانم! چیکار میکنی؟
سرمو برگردوندم سمت زمین.
جنی:....آا.....ببخشید.
تهیونگ:......
سریع لباسشو پوشید.
تهیونگ: برگرد.
سرمو برگردوندم.
تهیونگ: برای من فرقی نداره اگه اینو پوشیده باشم یا نه. ولی دوست ندارم خجالت بکشی.
بهم چشمک زد و از کنارم رو شد.
جنی: هه. *پوزخند*
دوییدم تا بهش برسم.
جنی: همه هنوز خوابن. ولی تو به نظر میاد که خیلی زود بیدار شده باشی!
تهیونگ: دو ساعت خوابم کافیه.
جنی: چی!؟*تعجب* تو فقط رو ساعت خوابی¿
تهیونگ: اوهوم. برو دخترا رو بیدار کن.
جنی: بهم دستور نده.
تهیونگ: الان رئیست منم! پس هر کاری دلم میخواد میکنم!
جنی: تو از همون اول هر کاری خواستی کردی!
تهیونگ: منظورت؟
جنی: یادت نمیاد؟ روز اول چیکار کردی؟ *💋 رو میگه*
تهیونگ: بابتش پشیمون نیستم.
جنی: کسی که بیرحمانه به کلی زن تجاوز کرده، اینا براش چیزی نیستن که!*کنایه*
تهیونگ منو به دیوار تکیه داد. دستشو گذاشت رو دیوار و فاصلش رو با من کم کرد.
تهیونگ: از همون روز اول هم بهت گفتم؛! من تا به حال حتی به یه دختر هم نزدیک نشدم. ولی میتونم با تو شروع کنم! ها؟
جنی: برو اون ور!
تهیونگ: نخوام چی؟
دستامو گذاشتم روی شونهاش. صورتمو بهش نزدیک کردم. بدنش داغ شده بود. یکی از....
پارت بعدی همین امروز میزارم اگه:
۲۵ لایک
۳۵ کامنت
۱۲.۳k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.