( آرام )
متوجه نمیشم
یعنی چی
نباید اینطوری میشد
اینکه ریحانه حامله است و درست ولی ..
اینجا بهنام یکار دیگه کرده
فردا ماموریت شروع میشه
و من باید از راه دور مراقب باشم و پرونده رو مدیریت کنم
به خونه که رسیدم سریع رفتم بالا و خودمو پرت کردم رو تخت که یهو......
در بسته شد
یا خدا چه خبره ؟
تا پلکام و باز کردم یهو یه دستی دور گلوم حلقه شد
وچهره با ماسک سیاه که یارو سعی داشت خفم کنه
تقلا میکردم تا آزاد شم که حرف آرسام یادم اومد
( هروقت یکی داست خفت میکرد به گردنش ضربه بزن و دستشو بپیچون)
همون کار کردم و محکم زدم که دست خودم درد گرفت
طرف افتاد زمین که سریع پاشدم و با پام هلش دادم و سرعتی پریدم بیرون
موبایلم موبایلم موب....
پیداش کردم شماره آرسام و پیدا کردم که سر دو بوق جواب داد : بله؟
با بغض بدی که تو صدام بود گفتم : ار...آرسام... تور...توروخدا بیا اینجا ای....
تا خواستم چیز دیگه بگم یهو موهام از پشت کشیده شد و جیغ بلندی زدم و فریاد آرسام تو صدام گم شد
یهو یه مشتی تو صورتم فرود اومد که تعادلم از دست دادم
ولی نه الان وقت عقب کشی نیست
یهو با پام کوبیدم به شکمش و حالا این من بودم که میزدمش
یهو دستم و پیچوند و هولم داد و چاقوی تیزی در آورد
و خواست حمله کنه سمتم که افتاد زمین و بیهوش شد
وقتی افتادم آرسام و دیدم با اسلحه ای که زده بود تو سرش
نمیدونم چی شد فقط دوییدم سمتش و محکم بقلش کردم
اونم دستاشو دورم پیچید و محکم بقلم کرد که فکر کنم خورد شدم
آرسام : هیشش آروم باش تموم شد
اون لحظه حس کردم واقعا امنیت دارم
یعنی چی
نباید اینطوری میشد
اینکه ریحانه حامله است و درست ولی ..
اینجا بهنام یکار دیگه کرده
فردا ماموریت شروع میشه
و من باید از راه دور مراقب باشم و پرونده رو مدیریت کنم
به خونه که رسیدم سریع رفتم بالا و خودمو پرت کردم رو تخت که یهو......
در بسته شد
یا خدا چه خبره ؟
تا پلکام و باز کردم یهو یه دستی دور گلوم حلقه شد
وچهره با ماسک سیاه که یارو سعی داشت خفم کنه
تقلا میکردم تا آزاد شم که حرف آرسام یادم اومد
( هروقت یکی داست خفت میکرد به گردنش ضربه بزن و دستشو بپیچون)
همون کار کردم و محکم زدم که دست خودم درد گرفت
طرف افتاد زمین که سریع پاشدم و با پام هلش دادم و سرعتی پریدم بیرون
موبایلم موبایلم موب....
پیداش کردم شماره آرسام و پیدا کردم که سر دو بوق جواب داد : بله؟
با بغض بدی که تو صدام بود گفتم : ار...آرسام... تور...توروخدا بیا اینجا ای....
تا خواستم چیز دیگه بگم یهو موهام از پشت کشیده شد و جیغ بلندی زدم و فریاد آرسام تو صدام گم شد
یهو یه مشتی تو صورتم فرود اومد که تعادلم از دست دادم
ولی نه الان وقت عقب کشی نیست
یهو با پام کوبیدم به شکمش و حالا این من بودم که میزدمش
یهو دستم و پیچوند و هولم داد و چاقوی تیزی در آورد
و خواست حمله کنه سمتم که افتاد زمین و بیهوش شد
وقتی افتادم آرسام و دیدم با اسلحه ای که زده بود تو سرش
نمیدونم چی شد فقط دوییدم سمتش و محکم بقلش کردم
اونم دستاشو دورم پیچید و محکم بقلم کرد که فکر کنم خورد شدم
آرسام : هیشش آروم باش تموم شد
اون لحظه حس کردم واقعا امنیت دارم
۱.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.