شـآ★پرك ٯلـبم
شـآ★پرك ٯلـبم
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟏𝟕
"جونگکوک"
صبح که از خواب بیدار شدم،هیچکس پیشم نبود
فقط خودم بودمو خودم
از اتاقم بیرون رفتم و هایریو تو آشپزخونه دیدم
آروم رفتم پیشش و از پشت بغلش کردم
+کوکیا،بیدار شدی؟
_اره..
+یااا..این چه وضعیه! برو موهاتو مرتب کن!!(انفجار)
_مگه موهام چشه؟
+خودتو نگاه کن!!
رفتم جلو آینه و خودمو دیدم
موهام بهم ریخته بود،لباسم داشت میوفتاد و صورتم پف کرده بود
ابهتم به چخ رفت
_ودففف
+جررزثشمنسوسجسخزنپززهپیسمسکجی
_خنده دار نیستتتتتتتتتتتتتت
سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم
_آبروم رفت
_تف تو این شانس تف تف تف تفففففففپوویتزتیتیسنحزپهیاشپیدهز
موهامو درست کردم و لباسمو عوض کردم
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم پایین
+بالاخره اومدی؟
_...
+اشکال نداره ارباب،کسی ندید!
_گگگگگگگگگگ
+بسه دیگه بچه بازی،بیا صبحونه بخور
_اوکی..اوکی بیا جدی باشیم
من نشستم سر میز بعد هایری رفت ته میز
_هوی بیا اینجا ببینم
+نمیخوام،نمیام
_یااا! همین الان بیا اینجا
+باشه بابا اومدم،سگ
"هایری"
رفتم بشینم صندلی بغلیش که دستمو کشید و منو گذاشت رو پاش
+یااا این چه کاریه؟
_ازین به بعد باید اینجوری صبحونه بخوری
+عههه نه بابا
_ارهههه
دستشو دور کمرم قفل کرد و نذاشت تکون بخورم پس مجبور شدم همونجا بشینم
⏝ ⏝ ⏝ ⏝★ ⏝ ⏝ ⏝ ⏝
یچیزی زیرم داشت اذیتم میکرد یکم وول خوردم تا جامو درست کنم ولی صدای نـ.اله از پشتم اومد
_هومم ادامه بده
+ها؟؟(تعجب)
بعد فهمیدم منظورش چیه
اون چیزی که داشت اذیتم میکرد...استغفرالله
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
با جیغ از رو پاش بلند شدم و دویدم تو اتاق
_این چرا اینجوری کرد؟
_مگه چیکار کردم؟
+هههههه(نفس نفش)چرا زودتر نفهمیدم اون چیه؟
+آبروم رفت حالا چه گُلی بخورم
*صدای در زدن*
_هایری؟
+شت اومد
رفتم رو تخت و کاملا خودمو کردم زیر پتو
_یااا اشکال نداره
_بهرحال که قرار بود اون اتفاق بیوفته
+نههههههههههههههه(جیغ)
_یااا خجالت نکش دیگه
"جونگکوک"
پتو رو از روش کشیدم کنار و سرمو گذاشتم رو سینهاش
_بیب باید منتظر اتفاقای بدتر ازین باشی... 🗿
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟏𝟕
"جونگکوک"
صبح که از خواب بیدار شدم،هیچکس پیشم نبود
فقط خودم بودمو خودم
از اتاقم بیرون رفتم و هایریو تو آشپزخونه دیدم
آروم رفتم پیشش و از پشت بغلش کردم
+کوکیا،بیدار شدی؟
_اره..
+یااا..این چه وضعیه! برو موهاتو مرتب کن!!(انفجار)
_مگه موهام چشه؟
+خودتو نگاه کن!!
رفتم جلو آینه و خودمو دیدم
موهام بهم ریخته بود،لباسم داشت میوفتاد و صورتم پف کرده بود
ابهتم به چخ رفت
_ودففف
+جررزثشمنسوسجسخزنپززهپیسمسکجی
_خنده دار نیستتتتتتتتتتتتتت
سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم
_آبروم رفت
_تف تو این شانس تف تف تف تفففففففپوویتزتیتیسنحزپهیاشپیدهز
موهامو درست کردم و لباسمو عوض کردم
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم پایین
+بالاخره اومدی؟
_...
+اشکال نداره ارباب،کسی ندید!
_گگگگگگگگگگ
+بسه دیگه بچه بازی،بیا صبحونه بخور
_اوکی..اوکی بیا جدی باشیم
من نشستم سر میز بعد هایری رفت ته میز
_هوی بیا اینجا ببینم
+نمیخوام،نمیام
_یااا! همین الان بیا اینجا
+باشه بابا اومدم،سگ
"هایری"
رفتم بشینم صندلی بغلیش که دستمو کشید و منو گذاشت رو پاش
+یااا این چه کاریه؟
_ازین به بعد باید اینجوری صبحونه بخوری
+عههه نه بابا
_ارهههه
دستشو دور کمرم قفل کرد و نذاشت تکون بخورم پس مجبور شدم همونجا بشینم
⏝ ⏝ ⏝ ⏝★ ⏝ ⏝ ⏝ ⏝
یچیزی زیرم داشت اذیتم میکرد یکم وول خوردم تا جامو درست کنم ولی صدای نـ.اله از پشتم اومد
_هومم ادامه بده
+ها؟؟(تعجب)
بعد فهمیدم منظورش چیه
اون چیزی که داشت اذیتم میکرد...استغفرالله
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
با جیغ از رو پاش بلند شدم و دویدم تو اتاق
_این چرا اینجوری کرد؟
_مگه چیکار کردم؟
+هههههه(نفس نفش)چرا زودتر نفهمیدم اون چیه؟
+آبروم رفت حالا چه گُلی بخورم
*صدای در زدن*
_هایری؟
+شت اومد
رفتم رو تخت و کاملا خودمو کردم زیر پتو
_یااا اشکال نداره
_بهرحال که قرار بود اون اتفاق بیوفته
+نههههههههههههههه(جیغ)
_یااا خجالت نکش دیگه
"جونگکوک"
پتو رو از روش کشیدم کنار و سرمو گذاشتم رو سینهاش
_بیب باید منتظر اتفاقای بدتر ازین باشی... 🗿
۴.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.