شـآ★پرك ٯلـبم
شـآ★پرك ٯلـبم
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟏𝟖
_ باید منتظر بدتر ازینا باشی.. 🗿
+بسم الله بسم الله بسم الله
_نترس بچه باهات کاری ندارم
+اینطوری که میگی بدتر میترسم..
_اخخخخخخخخخ بیا بغلم
_چرا تو انقد کیوتی اخههه
؟:ارباب؟
_شت شت برو زیر پتو
_اخخخخ دستم
؟: ارباب؟
_ب... ب... بل.. بله؟
؟: حالتون خوبه؟
_بله
؟: میتونم بیام تو؟
_بله
_بله؟
_دیگه دیره اومد تو..
_هه هه سلام
_بیا تو..چیز بشین
_نه نشین!
؟: چیکار کنم؟
_بشین.. بشین رو اون مبله!
؟: چشم
"هایری"
از ترس داشتم میمردم
اگه یوقت بفهمه من اینجام چی؟
اههه این زیر گرمه
خیلی گرممه
؟: میتونم بیام لبه تخت بشینم؟(لوس)
_بیا...(جونگ شوک)
نههههههههههههههههههه
با انگشت زدم پشت کوک
_آخ!
؟: بله؟
_ه.. هیچی
اههههه برو بیرون دیگه مرتیکه قوزمیش
یبار دیگه زدم پشت کوک
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه(بنده خدا پشتش سوراخ شد)
_اهه نکن دیگه بچه طرف رفت
سرمو یکم از پتو اوردم بیرون
+رفت؟
+چرا زودتر بهم نگفتی؟
_فکر کردم کر نیستی
+یاااا... ناراحتم کردی...
"کوک"
بوسه ای روی لباش گذاشتم و گفتم:
_ناراحت نباش دیگهه...منم ناراحت میشما!(کیوت)
+...(غنچه کردن لباش)
دوباره بوسش کردم اما اندفعه یکم طولانی تر...
شروع کردم مک زدن لباش و خوابوندمش رو تخت
بعد ۳ مین از هم جدا شدیم و با نفس نفس رفتم سراغ گردنش
شروع کردم به مک زدن گردنش و همونطوری زیپ لباسشو هم باز کردم
+یا..این...یکم...زیاده روی... نیست؟(نفس نفس)
بدون توجه بهش به کارم ادامه دادم و زیپشو کاملا باز کردم
لباسشو از تنش درآوردم
و اسمات.....
«فردا صبح»
با سردرد از خواب بیدار شدم و دیدم که هایری بدون لباس تو بغلم خوابیده
_یا تو چرا لختی؟
+چی؟(خوابالو)
+چییی؟
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
_جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟏𝟖
_ باید منتظر بدتر ازینا باشی.. 🗿
+بسم الله بسم الله بسم الله
_نترس بچه باهات کاری ندارم
+اینطوری که میگی بدتر میترسم..
_اخخخخخخخخخ بیا بغلم
_چرا تو انقد کیوتی اخههه
؟:ارباب؟
_شت شت برو زیر پتو
_اخخخخ دستم
؟: ارباب؟
_ب... ب... بل.. بله؟
؟: حالتون خوبه؟
_بله
؟: میتونم بیام تو؟
_بله
_بله؟
_دیگه دیره اومد تو..
_هه هه سلام
_بیا تو..چیز بشین
_نه نشین!
؟: چیکار کنم؟
_بشین.. بشین رو اون مبله!
؟: چشم
"هایری"
از ترس داشتم میمردم
اگه یوقت بفهمه من اینجام چی؟
اههه این زیر گرمه
خیلی گرممه
؟: میتونم بیام لبه تخت بشینم؟(لوس)
_بیا...(جونگ شوک)
نههههههههههههههههههه
با انگشت زدم پشت کوک
_آخ!
؟: بله؟
_ه.. هیچی
اههههه برو بیرون دیگه مرتیکه قوزمیش
یبار دیگه زدم پشت کوک
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه
یبار دیگه(بنده خدا پشتش سوراخ شد)
_اهه نکن دیگه بچه طرف رفت
سرمو یکم از پتو اوردم بیرون
+رفت؟
+چرا زودتر بهم نگفتی؟
_فکر کردم کر نیستی
+یاااا... ناراحتم کردی...
"کوک"
بوسه ای روی لباش گذاشتم و گفتم:
_ناراحت نباش دیگهه...منم ناراحت میشما!(کیوت)
+...(غنچه کردن لباش)
دوباره بوسش کردم اما اندفعه یکم طولانی تر...
شروع کردم مک زدن لباش و خوابوندمش رو تخت
بعد ۳ مین از هم جدا شدیم و با نفس نفس رفتم سراغ گردنش
شروع کردم به مک زدن گردنش و همونطوری زیپ لباسشو هم باز کردم
+یا..این...یکم...زیاده روی... نیست؟(نفس نفس)
بدون توجه بهش به کارم ادامه دادم و زیپشو کاملا باز کردم
لباسشو از تنش درآوردم
و اسمات.....
«فردا صبح»
با سردرد از خواب بیدار شدم و دیدم که هایری بدون لباس تو بغلم خوابیده
_یا تو چرا لختی؟
+چی؟(خوابالو)
+چییی؟
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
_جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
۳.۴k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.