عشق حقیقیp⁷
بچه ها من یادم رفت بگم جیمینم ۲۲ سالشه🤖
خوب کجای فیک بودم؟ عا
روز بعد....
یونگی ویو
ساعت ۶ بود و داشتم برای بار حاضر میشدم یه لباس سیاه نسبتن مناسب پوشیدم و کارامو کردم که جیمین زنگ زد
من هنوز لباسو نپوشیدمممم...تزنقننبحزحنیمی
مکالمشون:
جیمین: آقای خوشتیپ که بدون لباس کنار پنجره وایسادی و داری با من حرف میزنی بدو لباستو بپوش بپر پایین
یونگی: چقد بیشعوری خونمونو چش میندازی؟
نمیام پایین
جیمین:خوب بابا بیا فقط کمرت معلومه پردتم بکش تا کسی نیاد درخواست بده
یونگی: خوب دو دقیقه صب کن الان میام
ا.ت ویو
دلم برای داداشم تنگ شده بود رفتم دم در اتاقش که دیدن داره با یکی حرف میزنه جیمین داشت با جیمین حرف میزد گوشیش رو بلند گو بود فهمیدم یونگی با جیمین قرار داره
با خودم گفتن شاید یه قرار معمولی باشه دوتا دوستن دیگه برای همین بی تفاوت اومدم پایین
یونگی ویو
حاضر شدم و کارامو کردم و اومدم پایین از ا.ت خدافظی کردم و رفتم سوار ماشین جیمین شدم
جیمین ویو
بوی عطرش مستم کرده بود اگه شرابمم نمیخوردم بوی عطر ایشون مستم میکرد
محو جذابیت بودم تیکه ای از موهاش روی صورتش بود مثل روزی که برای اولین بار دیدمش و چشمانش برق میزد
که دیدم خیلی ریلکس دستشو گذاشت رو فرمون و فرمون رو چرخوند و گفت
یونگی: آقایی که محو جذابیت من شدی حواست به جلوتر باشه
جیمین: با...باشه آقای محترم
و همون موقع یه کامیون خیلی سریع از کنارمون رد شد
اگه یونگی نبود الان توی کامیون بودیم
یونگی: رانندگیم خوبه اگه مست عطرمی میتونم رانندگی کنم
جیمین: ذهن آدمارو میخونی
یونگی: فک کنم اینقد مست عطرمی حواست نبوده داری بلند حرف میزنی
جیمین: تو روحتتت دیوث
یونگی: چیه مگه😂
بلخره رسیدن بار و یونگی کم الکول خورد و میشه گفت اصن نخورد ولی جیمین وااااییی جیمین جیمین کل شیشه مشروب رو سر کشید و گفت
جیمین: یونگی عزیزم خوشبختانه یه اتاق تو بار موجوده و من رزروش کردم
یونگی: فکرشم نکن چون قرار بود قرارمون یه قرار معمولی باشه
جیمین: یه بوس ازت میگیرم فقط همین
یونگی: خودم ازت میگیرم
جیمین: پایه ای ها
یونگی: با من بیا
یونگی و جیمین باهم رفتن تو اتاق و یونگی در رو قفل کرد و
نمیگم🚬😂
شرط ندارم چون نبودم دیگه
خوب کجای فیک بودم؟ عا
روز بعد....
یونگی ویو
ساعت ۶ بود و داشتم برای بار حاضر میشدم یه لباس سیاه نسبتن مناسب پوشیدم و کارامو کردم که جیمین زنگ زد
من هنوز لباسو نپوشیدمممم...تزنقننبحزحنیمی
مکالمشون:
جیمین: آقای خوشتیپ که بدون لباس کنار پنجره وایسادی و داری با من حرف میزنی بدو لباستو بپوش بپر پایین
یونگی: چقد بیشعوری خونمونو چش میندازی؟
نمیام پایین
جیمین:خوب بابا بیا فقط کمرت معلومه پردتم بکش تا کسی نیاد درخواست بده
یونگی: خوب دو دقیقه صب کن الان میام
ا.ت ویو
دلم برای داداشم تنگ شده بود رفتم دم در اتاقش که دیدن داره با یکی حرف میزنه جیمین داشت با جیمین حرف میزد گوشیش رو بلند گو بود فهمیدم یونگی با جیمین قرار داره
با خودم گفتن شاید یه قرار معمولی باشه دوتا دوستن دیگه برای همین بی تفاوت اومدم پایین
یونگی ویو
حاضر شدم و کارامو کردم و اومدم پایین از ا.ت خدافظی کردم و رفتم سوار ماشین جیمین شدم
جیمین ویو
بوی عطرش مستم کرده بود اگه شرابمم نمیخوردم بوی عطر ایشون مستم میکرد
محو جذابیت بودم تیکه ای از موهاش روی صورتش بود مثل روزی که برای اولین بار دیدمش و چشمانش برق میزد
که دیدم خیلی ریلکس دستشو گذاشت رو فرمون و فرمون رو چرخوند و گفت
یونگی: آقایی که محو جذابیت من شدی حواست به جلوتر باشه
جیمین: با...باشه آقای محترم
و همون موقع یه کامیون خیلی سریع از کنارمون رد شد
اگه یونگی نبود الان توی کامیون بودیم
یونگی: رانندگیم خوبه اگه مست عطرمی میتونم رانندگی کنم
جیمین: ذهن آدمارو میخونی
یونگی: فک کنم اینقد مست عطرمی حواست نبوده داری بلند حرف میزنی
جیمین: تو روحتتت دیوث
یونگی: چیه مگه😂
بلخره رسیدن بار و یونگی کم الکول خورد و میشه گفت اصن نخورد ولی جیمین وااااییی جیمین جیمین کل شیشه مشروب رو سر کشید و گفت
جیمین: یونگی عزیزم خوشبختانه یه اتاق تو بار موجوده و من رزروش کردم
یونگی: فکرشم نکن چون قرار بود قرارمون یه قرار معمولی باشه
جیمین: یه بوس ازت میگیرم فقط همین
یونگی: خودم ازت میگیرم
جیمین: پایه ای ها
یونگی: با من بیا
یونگی و جیمین باهم رفتن تو اتاق و یونگی در رو قفل کرد و
نمیگم🚬😂
شرط ندارم چون نبودم دیگه
۱.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.