☆شوگر ددی من p10☆
☆شوگر ددی من p10☆
ویو شوگا:
+منظورت چیه ؟؟(داد)
هیونجین: عجله کن چون ممکنه دیگه نبینیش .
شوگا با عصبانیت محکم میله ی آهنی رو میزنه به زمین و با سرعت از اون خونه خارج میشه و زنک میزنه به جیهوپ و ماجرا رو میگه که یهو ......
ویو ا.ت :
لباسمو عوض کردم که دیدم خدمتکار از پشت در گفت :
خانم میتونم بیام تو ؟
_اوهوم .
خدمتکار: بفرمایید خانم براتون آبمیوه آوردم ، لطفا نوش جان کنید .
_اُوو ممنون .
لیوان آبمیوه رو برداشتم ، نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت نباید بخورم اما از اونجایی که خیلی تِشنَم بود تا تَهِ لیوان آبمیوه رو خوردم .
خدمتکار:خب خانم من میرم شما اینجا استراحت کنید تا ارباب بیاد .
خدمتکار رفت . داشتم میرفتم به سمت تخت که یهو یه سَردَرد شدید شدید گرفتم و افتادم زمین و سیاهی .......
ویو شوگا :
زنگ زدم به جیهوپ و بهش گفتم سریع خودشو به عمارت برسونه . حس کردم یکی پُشتَمه . برگشتم و با دیدنش حسابی جا خوردم .....
+خودتی؟
?:شناختی؟
+مگه میشه نشناسمت.
?:هِع چه عجب یه بار برادرت رو شناختی . خب چه خبر ؟ با این سرعت داشتی کجا میرفتی ؟ اومممم بزار حدس بزنم پیش ا.ت ؟ شنیدم تو خطره .
+پشت همه ی این ماجرا ها تو بودی نه ؟ بعد از اینکه اون سه نفر رو از عمارتم اخراجشون کردم اومدن پیش تو نه ؟ تو ا.ت رو میشناختی و میدونستی چقدر برام مهمه بخاطر همین بهشون دستور دادی اینکار ها رو بکنن نه ؟ تو میدونستی نقطه ضعف من ا.ته ، از وقتی که یادم میاد تو با من بد بودی چرا ؟ دلیلش چیه ؟ مگه من چیکارت کرده بودم ؟ (داد)
+سوهو جوابمو بده . مگه من باهات چیکار کرده بودم ؟ بعد از طلاق مامان و بابا تو به جای اینکه بیشتر هوام رو داشته باشی بیشتر اذیتم میکردی . تو اصلا یه بار منو برادر صدا زدی ؟ واقعا برای خودم متاسفم که فکر میکردم تو عوض شدی تو هنوزم همون آدم کثیفو اشغالی هستی که بودی ......
شوگا برمیگرده تا بره سمت عمارت که یهو سوهو از پشت با یه میله ی آهنی میزنه به سر شوگا و شوگا بیهوش میشه .
سوهو: حالا حالا ها باید عذاب بکشی .
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و باز هم میگم من قراره کِرم ریزی کنم پس لطفا حمایت کنید :)
شرایط:
لایک:۱۶
کامنت:۳۰
ویو شوگا:
+منظورت چیه ؟؟(داد)
هیونجین: عجله کن چون ممکنه دیگه نبینیش .
شوگا با عصبانیت محکم میله ی آهنی رو میزنه به زمین و با سرعت از اون خونه خارج میشه و زنک میزنه به جیهوپ و ماجرا رو میگه که یهو ......
ویو ا.ت :
لباسمو عوض کردم که دیدم خدمتکار از پشت در گفت :
خانم میتونم بیام تو ؟
_اوهوم .
خدمتکار: بفرمایید خانم براتون آبمیوه آوردم ، لطفا نوش جان کنید .
_اُوو ممنون .
لیوان آبمیوه رو برداشتم ، نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت نباید بخورم اما از اونجایی که خیلی تِشنَم بود تا تَهِ لیوان آبمیوه رو خوردم .
خدمتکار:خب خانم من میرم شما اینجا استراحت کنید تا ارباب بیاد .
خدمتکار رفت . داشتم میرفتم به سمت تخت که یهو یه سَردَرد شدید شدید گرفتم و افتادم زمین و سیاهی .......
ویو شوگا :
زنگ زدم به جیهوپ و بهش گفتم سریع خودشو به عمارت برسونه . حس کردم یکی پُشتَمه . برگشتم و با دیدنش حسابی جا خوردم .....
+خودتی؟
?:شناختی؟
+مگه میشه نشناسمت.
?:هِع چه عجب یه بار برادرت رو شناختی . خب چه خبر ؟ با این سرعت داشتی کجا میرفتی ؟ اومممم بزار حدس بزنم پیش ا.ت ؟ شنیدم تو خطره .
+پشت همه ی این ماجرا ها تو بودی نه ؟ بعد از اینکه اون سه نفر رو از عمارتم اخراجشون کردم اومدن پیش تو نه ؟ تو ا.ت رو میشناختی و میدونستی چقدر برام مهمه بخاطر همین بهشون دستور دادی اینکار ها رو بکنن نه ؟ تو میدونستی نقطه ضعف من ا.ته ، از وقتی که یادم میاد تو با من بد بودی چرا ؟ دلیلش چیه ؟ مگه من چیکارت کرده بودم ؟ (داد)
+سوهو جوابمو بده . مگه من باهات چیکار کرده بودم ؟ بعد از طلاق مامان و بابا تو به جای اینکه بیشتر هوام رو داشته باشی بیشتر اذیتم میکردی . تو اصلا یه بار منو برادر صدا زدی ؟ واقعا برای خودم متاسفم که فکر میکردم تو عوض شدی تو هنوزم همون آدم کثیفو اشغالی هستی که بودی ......
شوگا برمیگرده تا بره سمت عمارت که یهو سوهو از پشت با یه میله ی آهنی میزنه به سر شوگا و شوگا بیهوش میشه .
سوهو: حالا حالا ها باید عذاب بکشی .
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و باز هم میگم من قراره کِرم ریزی کنم پس لطفا حمایت کنید :)
شرایط:
لایک:۱۶
کامنت:۳۰
۱۰.۴k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.